عند المطالبه یا عند الاستطاعه!؟

یکی از مراجع عظام فرموده اند که مهریه باید عندالاستطاعه باشد و زوجه فقط وقتی آن را مطالبه کند که زوج توانایی پرداخت آن را داشته باشد!

سوالی که در این باره برای من پیش می اید این است که دولت با این همه پرسنل و ابزار قانونی قادر نیست از میزان دارایی ها و درآمدهای مردم کاملا سر در بیاورد و بیش از نیمی از مردم، زیاد یا کم، فرار مالیاتی دارند!

با این وصف؛ واقعا چطور از یک زوجه بینوا انتظار می رود بدون بهره مندی از ابزار قانونی و بی استفاده از پرسنل گوش به فرمان از درآمد و دارایی زوج با نوا کسب اطلاع کرده و فقط به میزان معادل با آن ها از همسر محترم طلب مهریه نماید!؟

مالبرده و مالباخته!؟

عینک به چشم نزده بود و برای همین کیک ۵۰ هزار تومانی را ۳۰ هزار تومان حساب کرد!

موضوع را تذکر دادم که با میل و رغبت تمام قبول کرده و کلی از من تشکر نمود.

موقع حساب و کتاب دوباره، باز هم اشتباه کرد و این بار ۱۰ هزار تومان بیشتر از من گرفت!

خجالت کشیدم که دوباره اشتباه او را تصحیح کنم؛ اما موقع برگشت به خانه فکر کردم که این چه سری است که بیشتر ما ایرانی ها فکر می کنیم که فقط مخیر هستیم بین مالبردگی و مالباختگی دست به انتخاب بزنیم و اگر از شمار گروه دوم نیستیم، دست کم خود را، هر طور شده، در دسته نخست جا دهیم!

معجزه دانشمندان!

سرش توی لاک خودش بود و بی توجه به من، کتابی که در دست داشت را مطالعه می کرد.

من، بر خلاف او، سرم را توی لاک خود فرو نبرده و زیر چشمی مرد مسنی که شلوارک به پا داشت را می پاییدم.

قطار که آمد هر دو برخاستیم و من متوجه شدم که مرد شلوارک پوش دارای نقص عضو بوده و یک پایش قسمت زانو به پایین را ندارد.

اول کمی دلم به حالش سوخت، اما فوری دلسوزی جای خود را به تحسین زائدالوصفی داد که هم نصیب مردی شد که بی توجه به نگاه دیگران شلوارک پوشیده و نخواسته بود خود را جوری که نبود به بقیه نمایش دهد و هم نصیب مردان و زنان اندیشمند و دانشمندی گردید که با اختراع پای مصنوعی توانسته بودند به بسیاری از افراد جامعه کمک کنند تا زندگی و کار به مراتب بهتری داشته باشند؛ چرا که مرد شلوارک پوش تقریبا به خوبی افراد دارای پاهای سالم راه می رفت!!

ندامتگاه یا پرورشگاه!؟

شنیده ها حکایت از آن دارد که وقتی پای کسی به زندان باز شد، دیگر "بیرون بیا" نیست و اگر هم احیانا از محبس رها شود، خیلی زود، به جرم بزرگتر و سنگین تری دستگیر شده و راهی اندرزگاه می شود.

نمی دانم این شنیده ها تا چه حد درست است و آیا اثلا درست است یا نه؛ اما خوب می دانم که اگر شنیده ها واقعیت داشته باشد باید نام ندامتگاه را برداریم و در عوض، زندان را پرورشگاه بنامیم؛ جایی که در آن استعدادهای نهفته آشکار می شوند و استعدادهای آشکار بروز و ظهوری دو و ده چندان پیدا می کنند!

حفظ آبرو و سلامتی

تماس گرفته و گفت: " نیم ساعته اونجا هستیم"

همسرم "قدمتان روی چشم" گفته و گوشی را گذاشت.

بعد رو به من کرده و گفت: "سرویس بهداشتی تمیزه؟"

تمیز نبود!

گفتم: "یک کاریش می کنم. نگران نباش!"

بعد با عجله سرویس بهداشتی را آب و جارو کردم.

با اتمام کار به یکباره به خاطر آوردم که عزیزی که قرار است تشریف فرما شود مشکل شدید حرکتی دارد و اگر خدای ناکرده روی زمین خیس، لیز بخورد ممکن است قادر به حفظ تعادل خود نگردد.

فوری یک عالمه روزنامه آوردم و کف زمین را خشک خشک کردم.

خیالم راحت شد که در جهت حفظ آبرو با سلامتی یک میهمان گرامی بازی نکرده و آن را در معرض خطر جدی قرار نداده ام.

نگویید "چند سالش بود؟"

هرگز به کسی که عزیز خود را در سن بالا از دست داده است "چند سالش بود؟" نگویید؛ زیرا در دل این عبارت یک "وقتش بود!" آزار دهنده وجود دارد که هیچ صاحب عزایی دوست ندارد شنونده آن باشد.

البته این در حالی است که واقعا در جهت عرض تسلیت خدمت صاحب عزا رسیده باشید و خدای نکرده نخواهید با ادای دلی "حالا وقتشه!" کینه ها و کدورت ها و دلخوری های کهنه با کسی که دستش از دار دنیا کوتاه شده است را زنده گردانیده و در غیاب او حساب و کتاب های بازمانده را با ورثه تسویه نمایید!

آب، برق و فرزند!

همکار خوش مشربی داشتیم که یکبار برایم گفته بود:

غربی ها عموما قبل از رابطه جنسی دوش می گیرند و ما ایرانی ها معمولا بعد از رابطه، این کار را انجام می دهیم.
چون شنیده بودم غربی ها خیلی کارها را بهتر و بیشتر از ما انجام می دهند و "کار نیکو کردن از پر کردن است"، یکبار قبل از رابطه، دوش گرفتم و لذت رابطه را برای خودم دو چندان نمودم.

در حالی که کشور به شدت درگیر مشکلات نبود و کمبود آب و برق است؛ مسئولین و دولتمردان امور آنچنان مردم را به فرزند آوری هر چه بیشتر تشویق می کنند که انسان شک می کند که نکند قطعی برق کاملا عمدی و در راستای فرزند آوری بیشتر باشد!

ناگفته پیداست که در نبود برق بسیاری کارها و فعالیت ها تعطیل می شوند؛ اما در این میان انچه می تواند تعطیل نشود و حتی با شدت و حدت بیشتری ادامه یابد فرزند آوری است!

اگر واقعا چنین است؛ چرا اولیای امور آب را قطع کرده و یا قطره چکانی در اختیار ملت می گذارند تا امکان دوش گرفتن قبل یا بعد از رابطه از مردم گرفته شود!؟

جای خالی فتحه و ضمه و کسره

خیلی ها خوب به یاد دارند که در زمانی، نه چندان دور، حروف و کلمات زبان فارسی دارای فتحه، ضمه یا کسره بودند و این باعث می شد جملات و متون نوشته شده به زبان فارسی کاملا درست خوانده شوند.( نمی دانم تا به حال در خواندن اشعار حافظ به حس بد "نکند دارم غلط می خوانم" گرفتار آمده اید یا نه)

این دوران خوش به اتمام رسید؛ زیرا شیر پاک خورده ای پیدا شد که فتحه، ضمه و کسره را اضافاتی که براحتی می شود از آن ها صرف نظر کرد دانست و با این حذف، در زمان و هزینه نوشتن صرفه جویی قابل ملاحظه ای به عمل آورد.

شاید کسی که این کار را کرد پیش خود فکر کرده بود که همه کلمات فارسی مثل "اسب" و "الاغ" هستند که همه می توانند آن ها را بدون فتحه و ضمه هم کاملا درست تلفظ کنند.

امروزه باطل بودن این فکر بر بسیاری از افراد روشن شده است؛ زیرا آن ها در مواجهه با برخی کلمات نوظهور یا واژه هایی که چشم ایشان به تازگی به جمالشان روشن شده است دارای مشکل مطالعه ای که حتی به برکت استفاده از عینک هم کماکان پا برجا می ماند می شوند.

قطعا راه حل مشکل بازگشت به عقب نیست؛ هر چند می توان با استفاده از ضمه و فتحه و کسره به داد کلمات و واژه هایی که جدیدا سر و کله شان پیدا شده و یا بیشتری ها آشنایی کمتری با آن ها دارند رسید و با کمک به درست خوانی آن ها لذت مطالعه را بیشتر نمود.

منتشر شده در روزنامه اطلاعات

نشون به اون نشونی!

تعریف جاده ساوه را زیاد شنیده بودم، اما "شنیدن کی بود مانند دیدن!"

بعدها در حال رانندگی با سرعت مطمئنه در جاده ساوه بودم که با توقف ناگهانی ماشین جلویی روبرو شده و تنها خوش اقبال بودم که به او نزدم.

بعدها دانستم که از خوش اقبالی آدم هاست که در جاده ساوه، فقط، دچار خسارت های مادی شوند؛ زیرا در جاده، هم، شاهد یک وانت شدم که چپ کرده و بار پیازش در وسط خیابان لو شده بود و هم، آدم دراز به دراز افتاده ای را دیدم که احتمالا جان به جان افرین تسلیم کرده بود.

بعد از گذر از ترافیک وحشتناک متاثر از تصادف، اوضاع به گونه بدتری رقم خورد: اکثر ماشین ها آنچنان با سرعت وحشتناک رانده و آنقدر با همان سرعت از بین دیگر اتومبیل ها لایی می کشیدند که گویی برای هر چه زودتر مردن عازم میدان مسابقه شده بودند!

در حالی که در دل به نشانی که با ادای "مسیر کوتاهتری پیدا شد" مرا در دل حوادث وحشتناک جاده ای قرار داده بود لعنت و بد و بیراه می فرستادم، فکر کردم که چقدر خوب می شد که، دست کم، آمار فوتی های تصادفات رانندگی را هم در دل نشان می نشاندند تا آن هایی که مایل هستند حساب خود را از کشته مرده های رانندگی جدا کنند بتوانند کاملا گوش به فرمان آقا یا خانمی که "مسیر امن تری پیدا شد" می گوید، گردند!

تضاد منافع!

یادش به خیر! عموجان همیشه می گفتند: پدرت همیشه دوست دارد باران ببارد و من همیشه دوست دارم باران نبارد، زیرا در حالی که برادرم مهندس کشاورزی است و خوب می داند باران چقدر برای خوب رشد کردن محصولات کشاورزی مفید است، من مهندس ساختمان هستم و مدام نگران اینم که بارش باران کارهای ساخت و ساز ما را تعطیل کند و یا با تاخیر قابل ملاحظه توام نماید!

اینکه دو نفر، حتی دو برادر، با هم تضاد منافع داشته باشند چیز عجیبی نیست؛ اما اینکه در روزگار فعلی، ما با خودمان هم تضاد منافع داشته باشیم غریب به نظر می رسد!

متاسفانه؛ این اتفاق افتاده و شما در حالی که از سر شب دعا می کنید که باران ببارد و آلودگی های هوا را بزداید و باعث شود در صبح روز بعد یک دل سیر نفس بکشید در هراس این هستید که باران ببارد و سیل بیاید و خانه روی سرتان خراب شود و اتومبیلتان را آب ببرد و روخانه ها طغیان کنند و شما غرق شوید!

با این حساب؛ دیگر وقت آن رسیده که دقیق تر از سابق دعا کنیم و نه تنها از خداوند متعال بخواهیم با امر کردن به ابرها، که ببارند، ما را از نعمت باران با نصیب سازد، بلکه از باریتعالی درخواست کنیم که باران را آنقدر که دوست داریم، نه یک ذره کم و نه یک ذره زیاد، برایمان فرو فرستد تا خدای ناکرده آب در دلمان تکان نخورد!

منتشر شده در روزنامه اطلاعات

جای بد اتوبوس!

راننده خود را به در دکان نانوایی رسانیده و با ادای "اتوبوس را جای بدی گذاشته ام" خواست تا بدون رعایت نوبت به خرید نان نائل شود!

خنده ام گرفت و فکر کردم ایران از نادر جاهای دنیا است که در آن انجام خلاف اول، متخلفین را متمایل می نماید تا خلاف های بعدی را هم متعاقب آن صورت دهند!

جالب این است که صاحب کار و مردم در انتظار هم برای این تمایل متخلف ارزش درست و حسابی قائل شده و با "بفرما" زدن به وی موجب می گردند علاوه بر راه افتادن سریع و راحت کار او، "کار نیکو کردن از پر کردن است!"( که معنی و مفهوم "نیکو" در میان مردم ما، البته بعضی ها، به غلط جا افتاده است!) جای خوبی را در ذهن کسی که کار نادرست صورت داده است برای خود دست و پا نماید!

دکه روزنامه نفروشی!

از جوانک مستقر در دکه پرسیدم" روزنامه دارید؟"

جوانک آنقدر با تعجب کلمه "روزنامه!؟" را بر زبان آورد که فکر کردم دکه روزنامه فروشی باید هر چیزی، الا روزنامه، را به فروش برساند!

بعد از این ماجرا واقعا ترسم برم داشته که به ترتیب از طلافروشی، میوه فروشی و داروخانه سراغ طلا، میوه و دارو را بگیرم!

از این بدتر این است که بعضی از فروشنده ها مشتری ها و خریداران ویژه دارند و به هر کسی "جنس" و "کالا" نمی فروشند و به همین دلیل بسیار ممکن است که شما وارد مغازه شده و با نشان دادن یک جنس به فروشنده " از این ها دارید؟" بگویید و در عوض جواب هایی در مایه های "نداریم"، "الان نداریم" و "گفته ایم برایمان بیاورند!" را دشت نمایید!

فرار آهو و شور مردمی!؟

می گویند پادشاهی تیری به سوی آهو انداخت که تیر به آهو اصابت نکرد!

یکی از ملازمین سلطان با مشاهده این ماجرا فریاد "احسنت!" را از ته دل بر آورد.

پادشاه عصبانی شده و گفت: "مردک! مرا مسخره می کنی!"

ملازم به پادشاه عرض کرد: "خیر قربان! احسنت را به آهو گفتم که خوب فرار کرد!"

داستان بالا را وقتی به یاد آوردم که شنیدم وزیر محترم کشور شرکت مردم در انتخابات دور دوم مجلس را آفریدن حماسه نامیده است!

نظر به اینکه این انتخابات اصلا انتخابات پر شوری نبود( مگر اینکه شرکت کنندگان با داد و فریاد اقدام به دادن رای کرده باشند) و به عنوان مثال در تهران کمتر از 8 درصد واجدین شرایط آرای خود را به صندوق ریخته اند چنین به نظر می رسد که مراد وزیر کشور از مردمی که حماسه آفریدند، آن هایی باشد که انتخابات را تحریم کرده اند!

میاد بیرون!؟

پارکینگ اتومبیل یک جورهایی به خانه آدم می ماند؛ یعنی همانطور که واحد مسکونی، نقلی هم باشد، باید فضای اضافی برای نفس کشیدن داشته باشد تا ساکنین آن از فشار در و دیوارها فرار نکرده و سر به کوه و دشت و بیابان نزنند، پارکینگ اتومبیل هم باید بزرگ و جا دار باشد تا هم در مواقع اورژانسی امکان رسانیدن سهل مصدوم و مجروح و بیمار به مراکز درمانی وجود داشته باشد و هم در شرایطی که راننده، نظر به مشکلات عدیده و ندیده خانوادگی و مالی و کاری و ...، اعصاب رانندگی ندارد موجبات آسیب دیدگی ماشین را فراهم نیاورد!

این روزها، متاسفانه، که جای پارک به راحتی پیدا نمی شود بسیاری از صاحبان اتومبیل ها به صورت بالا به قضیه نگاه نکرده و پس از اینکه در هنگام پارک، بخشی از مقابل پارکینگ یک واحد مسکونی را به اشغال خود در آوردند فقط از خود سوال "می تونه بیاد بیرون؟" را مطرح کرده و با گرفتن جواب مثبت، بی آنکه کوچکترین نگرانی بابت ضایع کردن حق دیگران داشته باشند اتومبیل را چند قفله و ضد سرقت کرده و دنبال کار اداری و راه انداختن کار دیگران، تفریح و سرگرمی و رسیدگی به دلمشغولی های غیر مجاز! می روند.

چه فرقی می کند!؟

آن ها که فیلم فسیل را دیده اند لابد سکانسی را به خاطر می آورند که در آن خوانندگان ترانه اعتراضی مجبور می شوند برای جبران مافات ترانه "اعلیحضرت عزیز" را روانه صحنه نمایند!

دیروز که از مجازات شروین حاجی پور مطلع شده و متوجه گشتم او باید برای متنبه شدن بر علیه امریکا موسیقی بسازد به یاد فیلم فسیل افتاده و پیش خود گفتم که اوضاع از قبل از انقلاب چه فرقی کرده است؟ اصلا فرقی کرده است؛ اگر بدتر نشده باشد!؟

تنهایی!؟

وارد شرکت شده و گفت: "کسی نیست!؟"

نیمه شوخی و نیمه جدی گفتم: "اگه من کس به حساب نیام، کسی نیست!"

قطعا، همکار نمی خواست به من توهین کند و فقط قصد داشت با کوتاهترین کلمات پاسخ سوال "تو را که می بینم، اما جز تو کسی دیگر هم شرکت آمده است؟" را جویا شود.

متاسفانه، کوتاه گویی همیشه هم گزیده گویی نیست و گاهی مختصر و مضر حرف زدن باعث سوء تفاهماتی می شود که رفع آن ها نیاز به ساعت ها سخنرانی، جهت رساندن پیام "منظور من این نبود!"، دارد.

وانگهی؛ در عوض "کسی نیست؟" می توانیم "تنهایی؟" بگوییم که هم مختصرتر است و هم مفیدتر! نظر شما چیست؟

کوتاه و گویا با رئیس مجلس!

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی فرموده اند که لایحه حجاب و عفاف باید هر چه سریعتر تصویب شود.

ایشان، در ضمن، از نخبگان جامعه خواسته اند نظرات خود را در باره حجاب و عفاف عنوان فرمایند!

با خواندن دو فرموده مورد اشاره، در روزنامه اطلاعات امروز، یاد داستان زیر افتادم:

استاد بهمان قول داده بود که جزوه سی صفحه ای در اختیارمان قرار داده و در عوض کل کتاب، فقط از آن امتحان بگیرد.

روز آزمون نزدیک می شد و هیچ جزوه ای در اختیار دانشجویان قرار نگرفته بود.

در حالی که دل توی دلمان نبود که بالاخره استاد کی بر سر لطف آمده و جزوه را در اختیارمان می گذارند یکی از همکلاسی ها دل به دریا زده و از استاد سوال کرد که "جزوه بالاخره کی به دستمان می رسد؟"

استاد، در نهایت خونسردی، جواب "بعد از امتحان!" را داد و دانشجویانی که به بهترین نحو ممکن سر کار رفته بودند را تا مدت های مدید در خماری نگهداشت!

با هم مهربان باشید!

زمانی، عمه جان به دخترش گفته بود: "تخت خوابمان کوچک شده و می خواهیم یک تخت خواب بزرگتر بخریم"

دختر بلافاصله جواب داده بود: " تخت خواب ها به مرور زمان کوچک نمی شوند! موضوع این است که شما در روزگار خوش جوانی نزدیک و تنگ هم می خوابیدید و گمان می کردید تخت خوابتان اندازه است. الان که به دلیل پیری و کهنسالی، که به همراه خود کدورت هم به همراه می آورد، رفته رفته از هم جدا شده اید و در هنگام خواب از هم فاصله گرفته اید چنین به نظرتان آمده که تخت کوچک شده است!"

خرید تخت، این روزها، اصلا کار آسانی نیست. پس اگر احیانا اوضاع و احوال اقتصادی حسابی اذیتتان می کند سعی کنید حداقل در فاصله وارد تخت شدن و به خواب ناز( یا غیر ناز) فرو رفتن کمی تا قسمتی با نیمه پیدا شده مهربان تر باشید!

من و ابن بابویه؛ قسمت اول

جمعه، به مناسبت زادروز تولد مرحوم پدرم، سری به آرامستان ابن بابویه زدیم.

2، 3 متر آنسوی سنگ قبر، مملو از زباله تر بد بو و بد منظره بود و این در حالی بود که 200، 300 متر آنطرف تر، مخازن زیبا و شکیلی گذاشته بودند که شما را قادر می ساختند فلزات، پلاستیک و کاغذ را در محل های جداگانه، که کار بازیافت و استفاده مجدد از آن ها را آسانتر می کنند، قرار دهید.

از این همه دوگانگی لجم گرفت و به یکباره سه گانه "نظافت از ایمان است"، " متولی باید حرمت امامزاده را داشته باشد" و گ مسئولین انتظار همکاری تمام و کمال و همه جانبه را از مردم دارند، اما برای خود و نیروهای تحت امر هیج شرح وظایف و خداماتی را تعریف نکرده اند" در ذهنم جان گرفت!

میراث پدر!

گفتم: بنرهای سطح شهر را دیده ای که در دل خود "حجاب میراث مادران است" را جای داده اند.

گفت: "خب! اینکه چیز بدی نیست"

گفتم: "بد نیست، اما فکر می کنم که میراث پدر چه می تواند باشد؟"

گفت: "خودت چه فکر می کنی؟"

گفتم: " لابد چشم چرانی!، زیرا اگر غیر از این بود لازم نبود اینهمه روی میراث مادر تاکید شود!"

عینک قضاوت!

چند باری سر "کارد دسته آبی آشپزخانه" بحثمان شده بود: همسرم عقیده داشت که کارد زیادی تیز است و باید مواظب باشم دستم را نبرد و من بر این اعتقاد راسخ بودم که بی نهایت کند است و میوه را هم به زور پوست می کند!

ماجرا تا روزی ادامه داشت که ناغافل و در حالی که عینک مطالعه بر روی چشم هایم قرار داشت فرصت کندن پوست میوه نصیبم شد و به فوریت دریافتم که همیشه دسته کارد را سر و ته گرفته و از لبه کند کارد جهت در آوردن گوشت میوه بهره می بردم!

هرچند پس از کشف موضوع، صدایش را در نیاورده و "حق با تو بود" را راهی گوش های همسر گرامی نکردم، از ته دل متوجه شدم که چرا افراد نباید داوری کنند و یا فقط پس از اطلاع واثق از دارا بودن "دید کامل" دست به قضاوت بزنند. در غیر این صورت، برای انجام داوری درست، حتما باید ضعف چشم ها را با سلاح "عینک" مرتفع کرد و آنگاه ردای قضاوت را پوشید و بر مسند داوری تکیه زد!

در تقابل عقل و احساس!

موقع ساختمان سازی به ساختمان سازی که ملک ما را بالا می آورد گفتم: " برای سرویس بهداشتی هم یک شوفاژ بگذار!"

ساختمان ساز، نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخته و گفت: " کدام آدم عاقلی برای سرویس بهداشتی شوفاژ می گذارد؟"

آن موقع چیزی نگفتم، اما این روزها که موقع استفاده از سرویس بهداشتی از زور انجماد یاد عصر یخبندانی که بسیاری از موجودات زنده را منقرض کرد( با از بین بردن فرق دارد!) می افتم، جمله قصار یکی از بزرگان بد جور روح و روانم را به بازی می گیرد:

"اگر انسان می خواست همه مسایل و مشکلات زندگی را فقط با استفاده از عقل و منطق حل و فصل نماید، یقین داشته باشید که نسل بشر مدت ها پیش منقرض شده و از بین رفته بود!"

قبله عالم ممنوع الخروج شد!

نام بهرام رادان هم به فهرست ممنوع الخروجی ها اضافه شد!

در باره این خبر، یکی از کاربران چنین نوشت: "قبله عالم هم نتوانست در برود!"

شاید عبارت بالا در کشورهای دیگر طنز و شوخی باشد؛ اما در سرزمینی که دختران چادری فیلم ها و سریال های تلویزیونی همواره متهم به این هستند که چرا نقشی که در فیلم و سریال بر عهده گرفته اند را در زندگی خصوصی نیز بخوبی ایفا نمی کنند، آیا نباید به قبله عالم حق دهیم که زبان به اعتراض گشوده و "به چه مجوزی جلو خروج مرا گرفته اید؟" را از صمیم قلب فریاد بزند؟!

از خودرو خاجی تا خودرو ملی

جانشین پلیس راهور فرموده اند که فاصله خودروسازی ایران با خودروسازی جهان یک کهکشان است. ایشان در ادامه قید کرده اند که در حالی که در خارج از کشور، خود رو بی راننده تولید می شود خودروسازان داخلی جای چراغ خطر را عوض کرده و اسمش را محصول جدید می گذارند.

نظر به فرموده بسیار ارزنده جانشین پلیس راهور چنین به نظر می رسد که به زودی از فرموده ارزشمند جانشین جانشین پلیس راهور رو نمایی شود!