دوستانه می گفت که این بلد نبودن ها برایت گران تمام می شود و وقتی نمی توانی مشکلات برقی ساده یا مکانیکی ماشین را به راحتی و با صرف زمان نیم تا یکساعته حل کنی مجبور می شوی سراغ برقکار یا مکانیک رفته و علاوه بر کشیدن منت آن ها، که حتما به موقع آمده و از علف سبز شدن زیر پایت جلوگیری نمایند، بخش قابل ملاحظه ای از پول بی زبان خود را با جان و دل تقدیم این بزرگواران نمایی.

با وجودی که به نظر می آمد این دوست درست بگوید به یاد همکاری گرامی افتادم که از سفر خارج خود تعریف کرده و گفته بود وقتی خود را تحت عنوان "طراح تصفیه خانه های آب و فاضلاب" معرفی کرده، دهان همه کارشناسان از تعجب باز مانده و اظهار کرده اند که با تحصیلات عالیه و سال ها تجربه آموزی در شرکت های مهندسی و پیمانکاری تنها می توانند از عهده طراحی یک واحد کوچک از تصفیه خانه به این بزرگی بر بیایند.

در اینکه در شرایط موجود جامعه ما باید از هر چیزی و هر کاری سر در بیاوریم و جدا از این ها با تعقیب مسایل اقتصادی و بالا و پایین شدن نرخ دلار و فکر کردن به مسایل سیاسی و اینکه ترامپ با برجام چه کرد یا چه خواهد کرد زندگی خود را ساماندهی نماییم شکی وجود ندارد.

با این همه، این "همه فن حریف" بودن ما و "به هر چیزی ناخنک زدن" در نهایت به سود جامعه تمام نشده و همه ساکنان کشتی را با مشکل مواجه خواهد ساخت.

دلیل این امر این است که وقتی شما کمی از برق سر در می آورید کمی از کاری که می کنید( و باید حسابی از آن سر در بیاورید) کمتر سر در می آورید، زیرا آدم یک همزاد ندارد که او را سراغ مطالعات برقی بفرستد و خود مشغول مطالعات حرفه ای خود گردد.

اینک اگر به برق، مکانیکی ماشین و شیرینی پزی و موسیقی( برای اینکه آدم خودش ساز بزند و پول کنسرت گران قیمت ندهد) و دیگر فعالیت هایی که می توانید بکند و دیگر چیزهایی که می توانید یاد بگیرید را اضافه کنید خواهید فهمید که هم در دوران دانشجویی از آنچه که بایسته و شایسته است کمتر خواهید آموخت و هم سر کار روی دانسته های شما حساب زیادی نمی شود باز کرد.

با وجود آنچه بیان گردید نمی توان منکر این واقعیت شد که همه فن حریفی و ناخنک زدن به هرچیز لازمه زندگی ایرانی است، زیرا در سرزمین عزیز ما نه تنها تاپ شدن و بهتر از بقیه گردیدن آدمی را دارای ارزش افزوده نمی کند(احمدی نژاد ثابت کرد که مثل عموم جامعه بودن ارزش افزوده به مراتب بیش تر از تاپ و بهتر از بقیه بودن نصیب آدمی می سازد!)، بلکه ارزش افزوده مکانی و زمانی تحصیلات کشور ما "تقریبا هیچ" است.

در باره ارزش افزوده مکانی باید گفت که وقتی شما محل کار خود را تغییر داده و آن را از هر جایی که فکرش را بکنید به سر کلاس های درس و میز و نیمکت دانشکده منتقل سازید در عمل صاحب هیچ ارزش افزوده ای نخواهید شد.

در باره ارزش افزوده زمانی نیز باید پذیرفت که آن هایی که به دلیل مشغول درس و مشق گردیدن شروع به فعالیت حرفه ای خود را سال ها به تاخیر انداخته اند متوجه شده اند که ارزش افزوده زمانی تمامی صنوف و حرفه ها بسیار بیش از ارزش افزوده آن هایی که عمر ارزان مایه خود را سر کلاس های درس تلف کرده اند بالا رفته است; به گونه ای که این روزها لطیفه زیر را می توان خیلی هم لطیفه به حساب نیاورد:

او در دانشگاه قبول نشد و من قبول شدم. او از همان زمان قبول نشدگی سر کار رفت و من از همان زمان، درس و مشق را جدی گرفتم. اینک و پس از گذر سال ها او خانه و ماشین و زن و بچه و زندگی دارد و من با آه و ناله و حسرت و آرزوهای دست نیافتنی به گذران زندگی مشغول می باشم.........(لطیفه دارای تغییرات اساسی شده تا چاپ کردنی تشخیص داده شود!)

لذا جهت خلاصه کردن مطالب بالا و گرفتن نتیجه باید گفت که بر خلاف تصور، چیز فهمی اغلب خارجی ها باعث نشده که آن ها به مراتب بهتر از ما زندگی کنند. به عبارت دیگر اگر ساکن یک کشور اروپایی، که تحصیلکرده نیز هست، مرخصی نگرفته و سر از تعمیر شوفاژ در نمی آورد، اما یک تحصیلکرده ایرانی به اقدام به چنین امری هرگز "نه" نمی گوید بیش از هر چیز به خاطر این است که اولی در برابر این اقدام "نمی صرفد" می گوید، اما دومی به درستی هر چه تمامتر "چه جور هم می صرفد" را بر زبان می آورد!

منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد