با وجودی که نمرات انشای سر کلاسیم خوب بود، سر جلسات امتحان کم آورده و مجبور می شدم به سوال اساسی "چه کسی جایت می نویسد؟" پاسخ دهم.

متاسفانه، اکثر معلمین انشا آن هایی بودند که به هیچ وجه توی کتشان نمی رفت که کسانی وجود دارند که وقتی در "مکان" و "زمان" خاصی محصور شوند و قرار باشد در باره موضوع خاصی همانند "تابستان را چگونه گذراندید؟" مطلب بنویسند کم می آورند، اما اگر قرار باشد جای انشا نویسی خود را انتخاب کرده و مثلا در عوض صندلی کلاس روی زین دوچرخه یا سکوی سیمانی استادیوم دست به قلم ببرند، نوشته شان کاملا "خواندنی" از آب در خواهد آمد.

از سوی دیگر، چنانچه بسیاری از کسانی که نمرات امتحان انشایشان خوب نیست اجازه یابند که در عوض اینکه راس روز و ساعت مقرر و از پیش تعیین شده ای شروع به نوشتن کرده و راس ساعت خاصی ورقه ها را تحویل داده و یا از آن بدتر به بیرون کشیده شدن آن ها از زیر دست تن دهند، در زمان محصور نبوده و برخی مطالب را در دم دم های صبح یا دو نیمه شب قلمی نمایند می توانند خواننده یا شنونده "دست به قلم خوبی داری" گردند.

محصور نبودن در موضوع نیز باعث شکوفایی بسیاری از استعدادهای نویسندگی می شود و برای همین بسیاری از معلمین خوب انشا ترجیح می دهند با بیان "موضوع دست خودتان است" هم به استعداد نویسندگی دانش آموزان پی ببرند و هم از اینکه دغدغه های حال حاضر شاگردها مختص چه چیزهایی است سر در بیاورند.

بسیاری از کشورها مسایل فوق را سالهاست حل کرده اند و برای همین ضمن اینکه با برگزاری کلاس ها در خارج از ساعات کلاسی و بیرون از کلاس به سادگی موافقت می کنند در پی آنند که به درک اینکه مشاهده یا شنیدن چه چیزهایی باعث سر ذوق آمدن شاگردها شده و پیشانی نوشت ایشان را تغییر می دهد برسند.

در چنین سرزمین هایی رسم بر این است که در دو سه سال نخست حضور دانش آموزان در کلاس و مدرسه، تنها دوست داشتنی های بچه ها به ایشان آموخته شده و لزومی به حضور حتمی و به موقع دانش آموزان سر کلاس احساس نمی گردد.

در اینگونه ممالک، قصد این است که در درجه نخست به بچه ها "مدرسه جای دوست داشتنی است که در آن مربی و همکلاسی های خوبی پیدا می شود" آموخته شود. روی این حساب ، بچه ها مجبور نیستند در روز اول مدرسه کشان کشان و گریان و همانند گونی سیب زمینی به یک جای خیلی خوب حمل و نقل گردند!

متاسفانه در کشور ما، درب آموزش و پرورش کماکان بر جدی گرفتن حضور و غیاب و دست به سینه نشستن دانش آموزان در تمام ساعات حضور معلم و در نیامدن جیکشان در کل مدت تدریس چرخیده و فضای آموزشی، فضایی که در آن میز و نیمکت و معلم و دانش آموز به مقدار و تعداد کافی وجود دارد تعریف می گردد!

در این باب کافی است به این نکته توجه شود که در طی سال های طولانی حتی یک پژوهش در باره اینکه از مطالب آموخته شده سر کلاس چند درصدشان به درد زندگی آن هایی که قرار است 11، 12 سال از عمر مفیدشان را سر کلاس و پشت میز و نیمکت تلف کنند می خورد صورت نگرفته و علاوه بر این حتی یک نفر جرات نکرده "از مطالب تدریسی چه میزان در همان سر کلاس آموخته می شود و لازم نیست بچه در ساعات استراحت و تفریح، بابا و مامان و همسایه ها را برای درک آن ها به یاری بطلبد" را موضوع پایان نامه خود بگیرد!

با این حساب، شاید قبل از آموزش بچه ها لازم باشد که معلمین و آموزگاران گرامی را درجلسه توجیهی و پشت میز و نیمکت هایی که معمولا شاگردها پشتشان قرار می گیرند نشانیده و از آن ها خواست که با اندیشه در باره شعر زیر، به شدت مراقب "پر پرواز" دانش آموزان باشند!:

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد

پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند

چه رها، چه بسته، مرغی که پرش بریده باشد.