دختر جوان "جنگ را با بیست ساله ها بردیم و اقتصاد را با شصت ساله ها باختیم" گفته و موجی از شادی و تشویق دیگر جوان ها را به سوی خویش گسیل می دارد.

اینکه دختر جوانی از جوان ها طرفداری کرده و دیگر جوان ها را به بیان "چقدر درست می گوید" بکشاند، قطعا چیز تعجب آوری نیست و لذا اگر در میان جوان های تشویق کننده، پا به سن گذاشته ای یافت می شد که "جوان ها شایسته ترین ها هستند" را به اطلاع عموم مردم برساند، تعجب ما ایرانی های "از خود متشکر" را بر می انگیخت.

جدا از موضوع یاد شده، در عبارت دوازده کلمه ای دختر جوان آنقدر ایراد وجود دارد که نگارنده نمی داند کدامین آن ها را باید مهمتر از مابقی قلمداد نماید.

اولین موضوعی که می توان مورد توجه قرار داد "جنگ را با بیست ساله ها بردیم" که به معنای "بیست ساله ها بهتر از شصت ساله ها می جنگند" می باشد است.

در باره درستی عبارت فوق شکی وجود ندارد، اما مگر زمانی در کشور ما شصت ساله ها به خدمت اعزام می شدند و ما در برهه هایی از تاریخ جدال شصت ساله ها را دیده ایم که اینک می توانیم "شصت ساله ها خوب نمی جنگند" بگوییم.

به زبان دیگر، خوب نجنگیدن شصت ساله ها بیش از آنکه مسبوق به سابقه کشور خودمان باشد، از تجارب دیگر نقاط دنیا نشات گرفته و بر پایه "در هیچ جای دنیا شصت ساله ها را به خدمت اعزام نمی کنند" پای بر عرصه وجود نهاده است.

این در حالی است که وقتی دختر جوان از اقتصاد حرف می زند ترجیح می دهد فقط از تجارب کشور خودمان مایه گذاشته و آنچه ماحصل غول های اقتصادی دنیا است را کلا نادیده بینگارد.

از این گذشته، جنگ ها را تنها سربازانی که تازه پشت لبشان سبز شده و می کشند و کشته می شوند و فتح می کنند و اسیر می گیرند و مجروح و مفقود می گردند پیش نبرده و پا به سن گذاشته های صحنه گردانی که استراتژی ها و تاکتیک های مدیریتی و جنگی پیروزی بر دشمن را پی ریزی می کنند نقشی کتمان ناپذیر در پیروزی ها و شکست های بوجود آمده دارند.

نکته دیگر این است که درست است که در باره جنگ "هشت سال جنگیدیم و شکست نخوردیم" می توان گفت، اما اگر به واقع در جنگ پیروزی ارزانیمان شده بود، آیا امام خمینی از پذیرش قطعنامه 598 تحت عنوان "نوشیدن جام زهر" سخن به میان می آوردند؟

اصلا گیریم که جنگ را با بیست ساله ها بردیم.آیا بر مبنای اینکه کسی خوب می جنگند می توان به نتیجه اقتصاددان خوبی هم هست رسید؟ اگر چنین است باید به کسی که سمعک می زند خرده اساسی وارد کرده و او را بابت چشم هایی که خوب می بینند و گوش هایی که خوب نمی شنوند شایان شماتت و سرزنش دانست!

از سوی دیگر، یک جوان بیست ساله که قرار است به ساماندهی اقتصاد کشور بپردازد، دست پایین دیپلمه ای که خدمت سربازی را طی کرده می باشد و دست بالا جز دانشجویی که یکضرب وارد دانشگاه شده است به حساب نمی آید.

بنابراین بیان ضمنی "دانشجوی اقتصاد می تواند اقتصاد یک کشور را سر و سامان دهد" به معنی این است که سالهاست در تمام نقاط دنیا هزینه های بی خود و بی جهتی جهت دانش آموخته کردن افراد مختلف صورت می گیرد و چنانچه تمام دانشکده های اقتصاد دنیا به تاسی از نخبگان ایرانی به این نتیجه برسند که بهتر است دانشکده ها را تعطیل کرده و یا تمامی مسایل و مباحث ریز و درشت اقتصادی را در دوره ای دو ساله به خورد دانشجو بدهند(خرد شده به دانشجو بدهند درست تر است!)، رشد و شکوفایی اقتصاد جهانی به مراتب بهتر از امروز خودش را نشان خواهد داد.

شاید در باره شصت سالگی نتوان بخوبی اظهار نظر کرد، اما بزرگی در باره پنجاه سالگی گفته است که اگر همه فکر می کردند که از دست آدم های پنجاه سال به بالا کار خاصی بر نمی آید، امروزه شاهد شاهکارهایی چون برج ایفل و مجسمه آزادی نیویورک نبودیم.

با این حساب و وقتی دختری جوان در یک عبارت دوازده کلمه ای این همه غلط گویی دارد، آیا می تواند ادعا کند که اگر کار دست جوان هایی چون او بیفتد، آینده به مراتب بهتری در انتظار مردم خوب کشورمان خواهد بود؟

از طرف دیگر، آن هایی که با دلنشین یافتن کلام بر زبان آمده و بی توجه به محتوای عبارات بیان شده به تشویق هیجانی سخنگو اقدام می کنند، آیا آنقدر از اقتصاد و فعالیت های اقتصادی سر در می آورند که در صورت کاره ای شدن، کارخانه پراید را تحویل گرفته و کارخانه بنز را تحویل جامعه بدهند؟؟؟!