هواپیمای حامل گوشت سقوط کرده و موجبات از دست رفتن جان 14 تن از هموطنان عزیزمان را فراهم می آورد.

اگر شما هم به خبر فوق دقت کرده و واکنش های مردم معمولی در باره آن را رصد کرده باشید، لابد متوجه شده اید که بیشتری ها توجه خود را در عوض انسان های جان باخته، معطوف گوشت های از دست رفته نموده اند!

قطعا در این باب نمی توان مردم را مقصر قلمداد کرده و در باره آن ها "چقدر بی رحم شده اند" گفت، زیرا متاسفانه آنقدر آمار مرگ و میرهای انسانی در کشور ما بالا رفته و آنچنان گفتن و شنیدن "فلانی هم رفت" برایمان عادی شده که بسیاری از افراد ترجیح می دهند تمامی هوش و حواس خود را متوجه چیزهایی که به این سادگی ها از دست نمی روند گردانند.

همه ما خوب می دانیم که این روزها اوضاع و احوال معیشتی مردم اصلا تعریفی نیست.این "تعریفی نبودن"، هم باعث شده که بو دادن گوشت و مرغ به هیچ وجه عامل عدم دسترسی به این بزرگواران به حساب نیاید و هم، موجب گشته که کارشناسان محترم وزارت بهداشت بیش از همیشه دلایل معدوم سازی گوشت را مهم شمرده و قبل از نیست و نابود کردن گوشت های فاسد به سوال اساسی "واقعا کاریش نمی توان کرد؟!" پاسخ درست و حسابی بدهند.

برای اینکه "خوردن چقدر مهم است؟" بهتر مشخص شود، می توانیم  به یک سانحه هوایی دیگر نگاهی دیگر گونه بیندازیم:

هواپیما سقوط می کند و مسافران، که جملگی دوستان خانوادگی هستند، زنده می مانند.تا زمان موجودیت آذوقه اتفاق عجیب و غریبی نمی افتد، اما با تمام شدن آب و غذا و نرسیدن کمک، دوستان خانوادگی شروع به خوردن یکدیگر می کنند.

قطعا بسیاری از کسانی که خبر بالا را مطالعه می کنند در باره رفتار ساکنین هواپیما "چقدر وحشیانه!" می گویند.با این حال باید انصاف داده و پذیرفت که فقط وقتی کسی در شرایط مسافرین مورد اشاره قرار گیرد می تواند مطمئن گردد که رفتاری بهتر یا بدتر از آنچه بیان گردید خواهد داشت.

نمونه هایی از رفتارهای غیر معمول که در نتیجه گرسنگی روی می دهد در ایران خودمان هم دیده شده است.به عنوان نمونه در قحطی بزرگ اصفهان، مردم گربه ها را خورده بودند و در تمام شهر بزرگ اصفهان برای نمونه یک گربه هم یافت نمی شده است.

روی این حساب، مسئولین و متصدیان امور باید بدانند که فقط وقتی می توانند انتظار رفتار عجیب و غریب نشات گرفته از گرسنگی را نداشته باشند که میزان گرسنگی مردم از حد متعارف فراتر نرفته و به گونه ای عجیب و غریب نباشد!؟