کتابی روانه بازار پر رونق کتاب کردم که بیش از سه نسخه آن به فروش نرفت!به این ترتیب شاید بهتر از هر کسی درک نمایم که وقتی پژمان جمشیدی، بازیکن گمنام فوتبال دیروز و بازیگر شناخته شده سینمای امروز، را توسط یک گل ملی معرفی می کنند، چه احساسی به او دست می دهد.

شاید خوانندگان نزد خود بیندیشند که کسی که قابلیت به فروش رساندن کتاب یا کتاب های تولیدی خود را ندارد نباید دست به قلم شده و سرمایه یک عمر زندگی خود را نیست و نابود گرداند.متاسفانه دست کم در این یک مورد حق با خوانندگان عزیز نیست و نگارنده خوب می داند که یک کتاب باید دارای چه مشخصات و ویژگی هایی باشد تا در نهایت سر از خانه های گرم و صمیمی مردم در بیاورد:

فرض کنید که نزد 1000 نفر از مردم خوب کشورمان رفته و ضمن گرفته مصاحبه چند دقیقه ای از آن ها، ایشان را مجاب می نمایید که به ذکر خاطره، حاضر جوابی یا اتفاقی که رقم زننده آن خودشان بوده اند بپردازند.جهت مجاب کردن هم توضیح می دهید که در حال نوشتن کتابی هستید که خیرش به ایشان هم خواهد رسید، زیرا هم ماجرای شنیده شده با نام و نام خانوادگی گوینده چاپ خواهد شد و هم به مجرد چاپ، پیامک حاوی مشخصات کتاب به کسی که لطف کرده و اوقات گرانبهای خود را در اختیار راوی گذاشته است ارسال خواهد گردید.

همه ما خوب می دانیم که برگشتی چنین کتابی زیاد نخواهد بود، زیرا کمتر کسی حاضر است پز داشتن کتابی که برایش مختصری خرج برداشته، اما در تولید آن بخوبی هر چه تمامتر ایفای نقش کرده است را ندهد; به ویژه اینکه با آورده شدن اسم و رسم نقش آفرین، فامیل نزدیک و دور نخواهند توانست "در باره تو که نوشته نشده!" را گفته و او را بابت دور ریختن پول سزاوار شماتت و سرزنش بیابند.

علاقه شدید ما ایرانی ها به مقایسه نیز به فروش کتاب یاری خواهد رساند، زیرا نقش آفرینان بسیار دوستدار این موضوع خواهند بود که دست کم در خلوت و تنهایی دست به قیاس نقش آفرینی خود با دیگر نقش آفرینان کتاب زده و سر از اینکه ماجرای چه کسی از بقیه بهتر و بامزه تر است در بیاورند.

قطعا با مطالعه مطلب بالا خیلی ها "چرا آنی که لالایی بلد است بی خوابی پیشه کرده است؟" خواهند گفت.ایشان حق دارند، زیرا نویسنده ها معمولا موجودات عجیب و غریبی هستند که شناختنشان به سادگی ممکن نیست.مثلا بیش از آنکه فروش تمامی نسخه های کتاب ذکر خیر رفته شمار قابل توجهی از ایشان را شاد نماید، تعداد کثیری از آن ها با توجه به این نکته که خوانندگان، کتاب را به خاطر نقش آفرینی خودشان و نه خوب نوشتن نویسنده خریداری نموده اند غم به دلشان راه می دهند!!!؟