شناسنامه را روی دستگاه گذاشته و از آن کپی تهیه کردم.در همین موقع آقای همکار سر رسیده و به شوخی گفت:"چشمم روشن!از امکانات شرکت برای کار شخصی استفاده می کنی؟"

"چرا که نه!" گفته و در جواب "چرا؟" توضیح دادم که "انسانم!انسان جایزالخطاست و در لحظاتی پیش در حال ارتکاب خطایی که جایز بود(انصافا جایز نبود!) به سر می بردم"

در دنباله توضیحات لازم و ضروری و برای اینکه چشمان از حدقه در آمده آقای همکار را سر جایشان برگردانم گفتم:

 لابد انتظار داشتی به سبک و سیاق اغلب همکاران "مدیر این همه سر ما را کلاه می گذارد و من تنها گوشه ای از اقدامات او را تلافی کرده ام!" بگویم.مطمئن باش که من هم از این سخنان به میزان کافی در چنته دارم و اگر پایش بیفتد خوب بلدم برای خود "وکیل مهاجم" خوبی باشم.با این حال مشکل من اینجاست که می دانم اگر در چنین خطی قرار گیرم همیشه آدم یا آدم های خلافکار و بسیار خلافکاری را خواهم یافت که کار بد من در قیاس با اعمال آن ها جز کاری درست که حتما می بایست صورت می گرفته است به حساب نیاید.

قطعا حق با من بود، زیرا امروزه خیلی از رانندگان تاکسی که الباقی کرایه مسافر را پس نمی دهند از بابک زنجانی یاری جسته و پس ندادن باقی کرایه را کاری که ارزش حرف زدن ندارند می بینند.

به همین ترتیب، فروشندگانی که با "ریال" خرید کرده و با "دلار" می فروشند و منافعی بسیار بالاتر از سود مورد انتظار دشت می کنند خوب بلدند که با رصد کردن اخبار بد و اطلاع از شمار و زمان انواع و اقسام اختلاس های ریز و درشت، خیال مشتری را تخت اینکه به اندازه کافی کلاه سرش رفته و فروشنده آنقدر انصاف داشته که مالباختگی وی را بیش از مقدار لازم و ضروری ننماید، کنند!

با این حساب، درست است که "کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم"، اما این نیز پذیرفتنی است که برای هر اشتباه و خطای صورت داده هزار دلیل و برهان نیاورده و تعداد اشتباهات و خطاهای خود را به یکهزار و یک افزایش ندهیم!