زمستان است!

پنج ساله بودم که بابابزرگ را از دست دادم.بعد از آن تا مدت ها فکر می کردم که فقط بابابزرگ ها و مامان بزرگ ها هستند که به علت "کهولت سن" نزد خدا می روند.
نوجوان بودم که موفق به مطالعه کتاب "تیستو سبز انگشتی" شدم.بعد از آن برای من هم مانند "تیستو" این سوال پیش آمد که چطور آدم هایی که در دل زمین کاشته می شوند، در نهایت سر از آسمان ها در می آورند.
با بزرگتر شدن فهمیدم که قضیه مرگ به این سادگی ها هم نیست و جدا از شماری از افراد که به دلیل "کهولت سن" به آرامی نزد خدا می روند، مردمان زیادی وجود دارند که به دلایلی همچون حوادث رانندگی و بیماری به دیار حق می شتابند.
متاسفانه، حوادث رانندگی به علت استفاده از فناوری و رسیدن بشر به رفاه بیشتر ارزانی ایشان شده است!از این گذشته، سر و کله شمار قابل توجهی از بیماری ها هم به خاطر تمایل مردم به زندگی راحت تر پیدا شده است.
درست است که علم طب باعث شده که مردم کمتر از آنچه بایسته است بمیرند، اما باید اذعان نمود که پیشرفت پزشکی از رشد فناوری عقب افتاده است و لذا به مجرد اینکه پزشکان محترم برای یک نوع بیماری راه چاره و دارو پیدا می کنند، بیماری ناشناخته دیگری پای در عرصه وجود گذاشته و دکترها را مجددا به دنبال خود و فکر انجام کاری کارستان می اندازد.
خیلی وقت پیش بود که در داخل تاکسی نشسته و به دلیل یخ کردگی از سوز سرما حسابی در خود فرو رفته بودیم.* برای اینکه حرف زدنمان گل انداخته و حسابی گرممان کند "چقدر سرد شده است" را بر زبان آوردیم.راننده ضمن تایید فرمایشات ما گفت:"کاملا درست می گویید.بتوانیم این "سوز گداکش" را پشت سر بگذاریم شانس آورده ایم."
از آنجا که اصطلاح "سوز گداکش" را نشنیده بودیم، راننده مجبور شد توضیح بیشتری بدهد:"زمستان ها بسیاری از مردم بی خانمان که فاقد جان پناه و تن پوش دست و حسابی هستند از زور سرما می میرند و روی این حساب به این سرما "سوز گداکش" می گویند."
راستش زمستان را هرگز از این زاویه ندیده بودم و نمی دانستم که "پس از پاییز" جدا از اینکه برای پرنده ها فصل خوبی به حساب نیامده و آن ها را برای یافتن آب و دانه(البته بیشتر دانه!) دچار مشکل می کند، برای اقشار بی بضاعت جامعه هم قشنگی های پشت شیشه آدم های مرفه را نداشته و آن ها را بیش از فصل تابستان راهی دیار عدم می نماید.
جدا از موارد پیش گفته، فقر و گرسنگی و بحران معیشت و مردمی که آنچنان می خورند که از دهانشان در بیاید هم تعداد زیادی از افراد را به سوی در آمدن جانشان سوق داده و روز به روز شمار بیشتری از آدم ها را به بیان "وقتشه!وقتشه رفتن وقتشه!" می کشاند!
*بعضی ها در خود فرو می روند که فکر کنند.بعضی ها هم در خود فرو می روند که از سرما نمیرند.اینجاست که باید گفت:"دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا!"
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.