زمانی "بهمن فرمان آرا" گفته بود که هر وقت با کراوات از منزل خارج می شده، تحت عنوان "آقای دکتر" مورد خطاب قرار می گرفته است.

ایشان انصافا درست می گفته و نگارنده هم هر وقت با "سامسونت" پای به کوچه و خیابان می گذارد، یک پا "آقای مهندس" به حساب می آید.

آن روز که به اتفاق "کیف سامسونت" در تاکسی جا خوش کرده بودم، کارگری زحمتکش مرا مورد خطاب قرار داده و "مهندسی؟!" را بر زبان آورد.

با تکان دادن سر، پرسش او را دارای جواب "آری" نموده و وی را مجاب نمودم تا حرف دلش را به صادقانه ترین و ساده ترین شکل ممکن بر زبان بیاورد:

"خوش به حالت!هم کم کار می کنی و هم زیا د پول می گیری!البته حقت است!"

درست است که "کم کار می کنی و زیاد پول می گیری" او مرا به خنده انداخته و ضمن ایجاد اسباب فرح و شادی "زهی خیال باطل!" را در دلم جاری ساخت، اما "حقت است" موجب شد که خوشحال اینکه "انصاف هنوز نمرده و در دل های شماری از مردم باصفا و بی ریا جای دارد" گردم.

کارگر زحمتکش به سخنانش چنین ادامه داد:

"من روزی هشت ساعت کار سنگین می کنم و حقوق بسیار کمی می گیرم.یک بار که از این وضع شاکی شده و نزد سر کارگر گله کردم، جواب داد که همه این ها به خاطر کم سوادی توست.من که از تو باسوادترم دست به سیاه و سفید نزده و فقط دستور می دهم.در عوض از تو بیشتر می گیرم.آقای مهندس که حتی از من هم باسوادتر است، اصلا از خانه بیرون نمی آید و سر برج حقوقش به حسابش واریز می شود."

سرکارگر کاملا درست گفته است، زیرا امروزه نه تنها "مدرک سواد می آورد" در دل های بسیاری از "رها شده از تحصیل ها" لانه کرده است، بلکه شمار زیادی از فارغ التحصیلان، صلاح را در این می بینند که کاملا بی خیال سواد اکتسابی، انتسابی یا انتصابی خویش شده و با انجام کار "زنبور بی عسل"، خود را جز لایق و برازنده دریافتی شیرین "بیل گیتس" نبینند!؟

منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد