استاندارد زندگی چیست؟!

دوستی عزیز ماجرایی را تعریف می کرد که شاید شنیدن آن برای شما هم خالی از لطف نباشد:
با هم بسیار ندار بودیم و این امر باعث شده بود که او وقت و بی وقت و هنگام خواب و استراحت و وسط صرف غذا مراحمم شده و ضمن احوالپرسی، جویای انواع و اقسام اتفاقاتی که برای من یا کسانی که دوست و آشنای مشترکمان بودند گردد.
ماجرا ادامه داشت تا اینکه روزی از روزها با او تماس گرفته و جویای احوالش شدم.
به مجرد برقرار شدن تماس و قبل از اینکه به من فرصت حرف زدن بدهد سراغ اصل مطلب رفته و گفت که چون به اتفاق خانواده مشغول شام خوردن است بهتر است بعدا مزاحم شوم.
با قطع تماس از عصبانیت به مرز جنون رسیده و به زمان های تماس او که خواب و استرحت را از من می ربود یا مانع از این می شد که یک لقمه غذای درست و حسابی از گلویم پایین برود فکر کردم.
برای اینکه به قول ما ایرانی ها "ادبش کنم" یک هفته ای را بی خبر گیری از او گذراندم، اما چون رفاقت ما دیرینه تر و ریشه دار تر از آن بود که اتفاقات کوچک آن را خاتمه دهد، بالاخره با وی تماس گرفته و دلخوری از او را بطور مبسوط اطلاع رسانی کردم.
بدون اینکه ذره ای ناراحت شود گفت که من حق دلخوری نداشتم، زیرا هر دو ما طبق استانداردهای خودمان رفتار کرده و لذا کار غلطی صورت نداده بودیم.
در توضیح مطلب اضافه کرد که ما هر دو قوانین خانوادگی یکدیگر را خوب می شناسیم و برای نمونه هم من می دانم که در خانواده او برخاستن از سر سفره قبل از اتمام غذا کار درستی نیست و هیچ یک از اعضای محترم خانواده گناه این امر را بر کننده کار نخواهند بخشید و هم او می داند در خانواده من غذا خوردن و خوابیدن افراد وقت و ساعت مشخصی ندارد و اینکه یک نفر وسط غذاخوری یا خواب دیگران به تلفن جواب دهد امری معمولی و پیش پا افتاده به حساب می آید.
وقتی خوب فکر کردم دیدم کاملا درست می گوید و دلخوری من از او بیش از هر چیز از اینکه دوست داشتم وی با استانداردهای خانوادگی من روزگار سپری کند ناشی شده است.
مسئله بیان شده مشکل اساسی بسیاری از ما ایرانی هایی است که نه تنها دوست داریم دیگران با استانداردهای ما زندگی کنند، بلکه کاملا باورمان شده است که آن ها در زندگی خانوادگی خود از استانداردهای ما،که کوچکترین آگاهی از آن ها ندارند، تبعیت می کنند.
برای مثال آن هایی که از خواب شبانه خوششان نمی آید و معمولا نزدیک صبح می خوابند فکر می کنند که رفتار عادی مردمان دیگر نیز به همین گونه رقم می خورد و بنابراین بسیار احتمال دارد که بی آنکه قصد آزاررسانی داشته باشند ساعت یک بعد از نصف شب به کسی که سر شب می خوابد زنگ زده و "کاری نداشتم!فقط می خواستم حالت را بپرسم"(با حالت را بگیرم فرق دارد!) را بر زبان می آورند.
به همین صورت آن هایی که یک عمر عادت کرده اند ساعت 4 بعد از ظهر ناهار بخورند وقتی راس ساعت 13 با کسی تماس گرفته و جواب "داشتیم ناهار می خوردیم" را می شنوند , دچار کمال تعجب شده(هیچوقت متوجه نشدم که چطور تعجب به کمال می رسد!) و نزد خود "الان وقت غذا خوردن است!؟" می گویند.
در این باب استاد جمشید مشایخی خاطره جالبی دارند که ضمن آرزوی سلامتی برای ایشان ، مضمون آن عنوان می گردد:
"ساعت سه بعد از ظهر بود و ما رستوران باز پیدا نمی کردیم.با جستجوی فراوان بالاخره رستورانی که در سر در آن "غذا همه وقت موجود است" خودنمایی می کرد را یافته و وارد آن شدیم.
وقتی سفارش غذا دادیم گارسون نگاهی تعجب آمیز به ما انداخته و "غذا نداریم" را بر زبان آورد.
هنگامی که در مقام اعتراض "مگر ننوشته اید غذا همه وقت موجود است" را مطرح نمودیم ، نگاهی عاقل اندر سفیه را بدرقه راه ما نموده و "الان همه وقته!!!؟" را پیشکش ما نمود.
با این حساب بسیاری از مشکلات ما ایرانی ها را نمی توان نشات گرفته از برخوردهایی که بین خوب ها و بدها اتفاق می افتد دید.در واقع این تربیت خانوداگی ما و اینکه در خانواده هایی بزرگ می شویم که استاندادهای یکی شده ندارند است که موجب می شود سوءتفاهمات مختلف , روابط خانوادگی و دوستی و آشنایی را متاثر از خود نماید.
در بسیاری از کشورهای دنیا موضوع یاد شده وجود داخلی ندارد , زیرا آن ها سالهاست که برای رهایی از بروز و وفور چنین مشکلاتی آموزش های خانوادگی را رها ساخته و به آموزش های مدرسه ای رو آورده اند.این همان چیزی است که باعث می شود ساعات مناسب خواب و بیداری و صرف غذا برای تمام افراد جامعه یکی قلمداد شده و اگر هم احیانا کسی پیدا می شود که از استانداردهای دیگران پیروی نمی کند خوب می داند که اشکال از دیگران نیست و این اوست که با دیگران فرق دارد!
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.