چقدر علی مطهری درست می گوید؟!

قطعا نحوه برخورد علی مطهری با شهروند عادی در شان نماینده محترم مجلس نبود,با این حال نگاهی به مکالمه صورت گرفته ما را به نتایج مهمی می رساند که بیشتر وقت ها از آن ها غافل می باشیم:
الف-علی مطهری حق داشت بگوید در جشن ها و میهمانی های مذهبی نباید در باره موضوعاتی همانند قیمت پراید بحث و تبادل نظر صورت گیرد.اشتباه نشود!اصلا منظور این نیست که مسایل اقتصادی و به ویژه قیمت سرسام آور پراید موضوع مهمی نیستند.مسئله این است که ما باید یادبگیریم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و لذا چنانچه پای در مکانی می گذاریم که مردم برای خنده و شادی در آنجا جمع شده اند شایسته نیست مطالب و مسائلی را مطرح سازیم که مردم را به یاد غم و غصه هایشان انداخته و آن یک ذره دلخوشی را هم ازشان بگیرد.با این حال,این نیز درست است که مسئولین و دست اندرکاران کشور در زمره اولین کسانی بودند که با باز کردن سر شوخی, معنای کاربری اختصاصی هر چیزی را تغییر داده و ضمن جایز شمردن ساخت و سازهای مسکونی در اماکن دارای کاربری کشاورزی, کاملا بی اشکال دیدند که مردم در سال های آینده چیزهایی در زمینه های "اینجا قبلا کوه بود" و "از اینجا قبلا رودخانه رد می شد" را بر زبان بیاورند.
در این باب قطعا شنیدن لطیفه زیر که می تواند تحت نام "چه کسی سر شوخی را باز کرد؟" شناخته شود خالی از لطف نخواهد بود:
مردی که سابقه کار نداشت و فاقد تحصیلات عالیه بود وارد شرکتی شده و تقاضای استخدام خود را اینگونه مطرح می سازد:
من ضمن دریافت 10 هزار دلار حقوق ماهانه, یک وعده غذای گرم روزانه و سرویس ایاب و ذهاب اختصاصی می خواهم,ضمن اینکه می باید در این مدت تحت بیمه شرکت شما بوده و هزینه حوادث و اتفاقات احتمالی را از جیب پرداخت نکنم.
مسئول کارگزینی ضمن ادای "مشکلی نیست" می گوید که "شما در مدت کار در واحد مسکونی که شرکت در اختیار شما قرار خواهد داد به سر برده و بابت این موضوع دلاری هم از جیب پرداخت نخواهید نمود!"
جویای کار که از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورد به فوریت هر چه تمامتر "شوخی می کنید؟!" را بر زبان آورده و جواب "کاملا!اما یادتان باشد که شما سر شوخی را باز کردید" را می گیرد.
ب-مدت هاست که اغلب قریب به اتفاق ما ایرانی ها خود را همه چیز دان معرفی کرده و به ویژه علاقه داریم که با بالا رفتن سمت های اداری و جایگاه اجتماعی خویش این همه چیز دانی را بیشتر به رخ بکشیم.
به این ترتیب ضمن اینکه هر کسی حق دارد هر سوالی را از هر کسی بپرسد,هیچ کس اجازه گفتن "من جوابش را نمی دانم" و یا "چرا از من می پرسی؟" را نخواهد داشت!(لابد شما هم بارها و بارها دیده اید که فردی که یک آدرس ساده را می پرسد چگونه باشنیدن جواب "نمی دانم" غرق در تعجب و شگفتی می شود)
با این حساب و با از بین رفتن شان و اعتبار چیزی به نام تخصص است که هم نمایندگان محترم مجلس انتظار دارند که آقای رییس جمهور جواب تمام پرسش هایی که در جامعه مطرح می شود را,بی آنکه از کسی کمک بگیرد, حاضر و آماده در آستین داشته باشد و هم یک فرد عادی بی توجه به اینکه نماینده مجلس چه درس هایی را خوانده و یا در چه حوزه هایی کار کرده است در گمان این است که نمی دانم,که می گویند اینشتن بیش از هر کسی مورد استفاده قرار می داد, نمی تواند در شان یک نماینده مجلس باشد.
در این باب ذکر خاطره ای از یکی از بستگان که دکترای خود را در انگلستان گرفته است می تواند تا اندازه ای بیانگر "ما کجاییم و آن ها کجا؟" باشد:
در طی تحصیل دکترا,استاد راهنما مرا به تمام جاهایی که به موضوع پایان نامه من ربط داشت می برد.علیرغم اینکه او در مورد آنچه من مشغول تحقیق درباره اش بودم اطلاع کافی داشت همیشه ترجیح می داد که سوالات مطروحه از طرف من جواب داده شود, زیرا به جد به اینکه علم او دیروزی و قدیمی و کهنه شده است اما من به علم و دانش روز مجهزم اعتقاد داشت و اصلا و ابدا بد نمی دید که با به سمع و نظر دیگران رساندن این موضوع,با کاستن از شان و اعتبار استادی که همگی حسابی قبولش داشتند بر ارزش و احترام چیزی که به آن "علم روز" می گویند در قدر وسع خود اضافه نماید!
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.