الان وقتش نیست؟!

در دوران خوش خدمت دفترچه یادداشت خود را در اختیار دوستان سرباز قرار دادم تا هر کس به فراخور حال در آن چیزی بنویسد.یکی از سربازها چنین نوشت:
نویسم بر در و دیوار خانه
بماند از من مسکین نشانه
اگر پرسند آن مسکین کجا رفت
بگو بگریخت از دست زمانه
معلوم است که ماجرا به سال های دور مربوط می شود زیرا این روزها مسکین ها بر سر جای خود مانده اند و این داراها هستند که فرار را بر قرار ترجیح می دهند.از این گذشته داراها در عوض فرار از دست زمانه, که جز با مرگ و نیستی امکان موجودیت ندارد, تنها مکان جغرافیایی و زیستگاه خویش را تغییر می دهند زیرا خوب می دانند که در صورت ماندن و خدای ناکرده گیر نیفتادن, مردم پوست از سرشان خواهند کند.
با همه اینها جای این سول وجود دارد که چرا در شعری که قالب واقع گرایانه دارد صحبت از فرار از دست زمانه شده و کوچکترین اشاره ای به تغییر موقعیت مکانی نمی گردد.
همه ماخوب می دانیم که فرار از دست زمانه و رفتن به گذشته های دور یا آینده امکان وجود ندارد و فقط می توانیم در فیلم های علمی تخیلی شاهدش باشیم.
با این حساب احتمالا شاعر نیز همچون ما به پست مسئولین و متصدیانی خورده است که هرگاه می خواسته اند کاری کارستان انجام داده . سودش را توی چشم مردم فرو کنند(با دودش توی چشم مردم فرو رود فرق دارد!) از مقطع حساس کنونی حرف زده و "الان وقتش نیست" را به اطلاع عموم مردم می رساندند.
جالب این است که آش این قضیه آنچنان شور شده که وقتی قرار شد برای تجمعات و اعتراضات مردمی مکان خاصی در نظر گرفته شود برخی باب شوخی و مطایبه را گشوده و چیزهایی در مایه های "وقتی هیچ وقت وقتش نیست مکان به چه درد می خورد؟" را عنوان فرمودند.
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.