اسب حیوان نجیبی است؟!
می گفت این روزها کسی توی روستا سوار اسب نمی شود و مردمی که وضعشان کاملا خوب شده است دست پایین سوار موتور و دست بالا سوار ماشین می شوند.
خنده ام گرفت زیرا خوب می دانستم که خیلی از ساکنین شهرها در انتظار فرا رسیدن جمعه ها و روزهای تعطیل هستند تا سری به باشگاه سوارکاری زده و برای مدت محدودی هم که شده از لذت سوار اسب بودن بی بهره نمانند.
قطعا نه موتور سواری و ماشین سواری روستاییانی که با این کارشان استارت آلوده سازی هوای روستایشان را زده اند و می زنند ایراد دارد! و نه شهرنشینانی که در زندگی سراسر مدرن و ماشینی خود برای لحظاتی هم که شده فرصت جور دیگر زندگی کردن را از دست نمی دهند مستحق شماتت و توبیخ می باشند.
در این باره باید گفت که اصولا لذت سواری گرفتن از موجودات زنده ای که وقتی ناغافل و از سر ناشی گری راکب ، سوار خود را بر زمین می زنند تلاش می کنند تا آنجا که ممکن است پا روی او نگذارند نمی تواند نادیده گرفته شود.
در این میان آنچه واقعا پر ایراد است این است که بسیاری از روستاییانی که سالهاست دلشان برای سوار شدن بر اسب لک زده است نحوه زندگی خود را کاملا بر پایه "مردم چه می گویند" استوار می سازند.متاسفانه بسیاری از اینان تنها به خاطر حرف در و همسایه سرنوشت شومی را برای خود رقم زده و در حالی که کاملا امکان داشته که از آن ها سوارکاران قابلی که می توانسته اند در میادین آسیایی و جهانی خوش بدرخشند ساخته شود در یک تصادف موتور یا ماشین جان به جان آفرین تسلیم می کنند.از سوی دیگر اصلا بی ایراد نیست که شهرنشینانی که عاشق فوتبال و گل کوچک هستند تنها به خاطر اینکه خود را در زمره اقشار بالا دستی جامعه جا زده و در محافل و مجالس دورهمی در عوض صحبت از دنیای توپ گرد، در باره موجوداتی که کمتر کسی خوب آن ها را می شناسد سخن بگویند خود را زمین خورده و آسیب دیده توسط حیوانات نجیب ببینند; حیوانات نجیبی که هر چقدر هم کوشش می کنند مانع سقوط سوارکار خود شوند اینکاره نبودن راکب و بی استعداد بودن او برایشان گران تمام شده و متهم به اینکه کار خودشان را بلد نیستند و آدم های نجیب و سر به زیر را زمین می زنند می گردند!؟
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.