آینه عبرت؟!
وقتی برخی از بینندگان محترم و فعالین حقوق کودک نسبت به پخش سریال پایتخت 5 اعتراض کرده و گفتند که سریال ازدواج کودکان خردسال را تبلیغ می کند،سازمان با بیان "گز نکرده پاره نکنید" پاسخ داد که برای داوری درست باید تا پایان سریال صبر کرد.
حرف حساب سازمان صدا و سیما این بود که آنچه در میانه سریال به تصویر کشیده می شود اهمیتی ندارد و آنچه در پایان سریال رقم می خورد مهم است.
به این ترتیب بود که مردمی که از قبل هم با ضرب المثل هایی از قبیل "شاهنامه آخرش خوش است" و "جوجه را آخر پاییز می شمارند" آَشنا بودند تصمیم گرفتند بی آنکه به "سهراب کشته شده هرگز زنده نخواهد شد" بیندیشند،توصیه صدا و سیما را جدی گرفته و تا آخر سریال صبر نمایند.
نکته جالب توجه این است که صدا و سیمایی که تنها آخر یک ماجرا را مهم می داند در هنگام پرداختن به سوژه تکراری و کهنه نشدنی "اعتیاد" از میهمانان ویژه ای دعوت به عمل می آورد که با وجودی که زمانی گول زغال خوب یا رفیق بد یا هر دو را خورده اند،در نهایت آخر عاقبت خوبی را برای خود و خانواده محترم رقم زده اند.
با این حساب آیا غیر از این خواهد بود که بینندگان تلویزیونی با بی خیال شدن ماجراهای حدفاصل آغاز اعتیاد و شروع ترک ، به این موضوع فکر خواهند کرد که اگر خدای ناکرده معتاد شوند ، روزی که با ترک اعتیاد به آغوش خانواده باز خواهند گشت یا خانواده را مجددا به آغوش خود راه خواهند داد را هم خواهند دید!؟
به عبارت ساده وقتی تلویزیون به بینندگان خود مژده "نگران اعتیاد نباشید" و "اگر معتاد شوید هم خوب خواهید شد" را می دهد،آیا می توان ساخت برنامه هایی با سوژه "اعتیاد" را عبرت آموز گرفت.
شاید گفته شود که صدا و سیما چاره دیگری ندارد زیرا نمی تواند از کسانی که در حال انجام عمل خلاف هستند(هر چند اعتیاد را بیماری به حساب آوریم) و ظاهرشان می تواند برای خیلی از افراد عبرت آموز باشد برنامه تهیه کند.
دلیل این نتوانستن هم لابد این است که ضمن اینکه فرد خلافکار دوست ندارد نزد دوست و آشنا و فامیل خود را سر افکنده و آنطور که هست نشان دهد، کسانی که عهده دار دستگیری خلافکاران می باشند نخواهند توانست به خاطر صداقت وی و اینکه شماری اعتیاد را بیماری و نه خلاف به حساب می آورند بی خیال سوژه قابل دستگیری گردند.
همه این ها کاملا درست است،اما سالهاست که در بسیاری از کشورها بر مبنای زندگی واقعی دیگران که واقعا می تواند عبرت دیگران شود فیلم و سریال تهیه شده و در آن ها برای حفظ آبروی افراد اقدام به تغییر اسامی و ظواهر افراد(به ویژه وقتی پای افراد سرشناس در میان است) گشته است.لذا این موضوع که در ابتدای بسیاری از سریال ها و فیلم های غیر ایرانی "این ماجرا واقعی است" را می بینیم به خاطر این است که تاثیر گذاری فیلم و سریال بیشتر شده و مردم گمان نکنند که در صورت مبادرت به اعمال خلاف می توانند دکمه زندگی را از جای متوقف شده مجددا فشار دهند.
از سوی دیگر برخی از سلبریتی ها دست به کار شده و با اجازه دادن به اینکه دیگران از اتفاقات تلخ زندگی ایشان عکس و خبر و فیلم تهیه کرده و آن ها را در اختیار دیگران قرار دهند کمک کرده اند که مردم هر چه کمتر با واقعیت؟! "من فرق دارم!" کنار بیایند.
پخش زندگی سلبریتی هایی که اشتباهاتشان دامانشان را گرفته و آخر عاقبت کاملا بدی را برایشان رقم زده است نیز از کارهایی است که در بسیاری کشورها زیاد دیده می شود و به بینندگان تلویزیون و سینما پیام "پا جای پای من نگذارید" را می دهد.
با این حساب است که تهیه فیلم هایی از زندگی امثال "مرلین مونرو" و "مایکل جکسون" و توزیع نوشته جرج بست،که از بهترین فوتبالیست های دوران محسوب می شود، در باره خود که "فوتبال همه چیز به من داد و سیگار همه چیز را از من گرفت" قطعا تاثیری به مراتب بهتر از آینه عبرت هایی دارد که در آن ها از یک خانواده خوشبخت جهت حضور در برنامه دعوت به عمل می آید.
از همه این ها گذشته برنامه سازان سیما خوب می توانند که با دعوت از کسانی که هنوز در دام اعتیاد هستند،از فناوری های شطرنجی کردن و صدا گذاری استفاده کرده و موجب شوند که خیال خلافکار تخت اینکه "اتفاق بدی برایش نخواهد افتاد" گردد.
این امر از آنجا شایان اهمیت است که بسیاری از افراد افتاده در دام اعتیاد به خاطر اینکه کسی ایشان را نمی دیده است گول شیطان را خورده و اگر فرصتی برای دیده شدن به دست آورند چه بسا تصمیم به جور دیگر زندگی کردن بگیرند;هر چند این موضوع فقط یک اشکال اساسی دارد و آن این است که شاید صدا و سیما مصمم است صدا گذاری و شطرنجی کردن را خرج سوژه هایی به مراتب مهمتر از "اعتیاد" نماید!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.