وارد سوپری که شدم،مشاهده کردم که مغازه دار و شاگرد،بی توجه به مشتریانی که در انتظار حساب و کتاب مانده اند،چشم به صفحه جادویی تلویزیون دوخته و قرعه کشی مسابقات جام ملت های آسیا را به صورت زنده تماشا می کنند.

قطعا اگر تلویزیون بازی رئال بارسا را بصورت زنده پخش می کرد چندان متعجب نشده و در باره اینکه یک "عشق فوتبال" تماشای بازی سال را از دست ندهد،ساز ناسازگاری کوک نمی کردم.

با این حال باید بپذیریم که پخش زنده یک بازی معمولی و یا مشاهده مستقیم قرعه کشی جام ملت های آسیا و درک و فهم اینکه کدامین تیم های آسیایی با "ایران" در گروه "خوشبختی" قرار می گیرند ، نباید بتواند ما را از کار و زندگی انداخته و خیالمان را تخت اینکه "شکر خدا اتفاق بدی نیفتاد!" نماید.

شاید در این باب گفته شود که مردم هر کشوری به چیزی علاقه دارند و همانطور که اسپانیایی ها "گاوبازی" را بسیار دوست می دارند و امریکایی ها عاشق "بسکتبال" هستند،نباید بر مردم ایران خرده گرفته و سوال غیر اساسی "چرا اینقدر فوتبال دوست دارند؟" را مطرح نمود.

در پاسخ باید گفت که درست است که به عنوان نمونه،اسپانیایی ها بسیار به "گاو بازی" و "ماتادورها" علاقمند هستند،اما اینطور هم نیست که وقتی خبردار شوند که یک بچه کوچک و خردسال برای گوساله ای پارچه قرمز تکان می دهد ، با رها کردن کار و زندگی ، برای تماشای صحنه  صف کشیده و منظره را همانند مسابقه رئال بارسا،"دیدنی" ببینند!

نکته حائز اهمیت این است که برای ما ایرانی ها فقط تماشای مسابقات سرگرم کننده نیست و چه بسا وقت و زمانی که هر ایرانی بابت اطلاع و پیگیری حواشی فوتبال اختصاص می دهد،دهها برابر اوقات تخصیص یافته به متن نود دقیقه ای این بازی دیدنی و فرح بخش که در روی چمن سبز دنبال می شود باشد.

سال ها پیش که عشق و علاقه نگارنده به بازی فوتبال دست کمی از این روزهای عادل فردوسی پور نداشت،مورد مواخذه پدر واقع شده و عبارت "به درس و مشقت لطمه خواهی زد!" را دشت نمودم.

در پاسخ اظهار داشتم که "دو ساعت فوتبال روز جمعه چقدر می تواند به درس و مشق آدم لطمه وارد سازد؟"

جواب پدر این بود که "خودت می دانی که بیشتر از این ها را صرف فوتبال می کنی!" بعد هم ادامه داد که:"جدا از دو ساعتی که جمعه ها صرف بازی فوتبال می کنی،اخبار ورزشی هر روزه را تماشا کرده و دنیای ورزش و کیهان ورزشی را از سر تا ته می خوانی!" "علاوه بر همه این ها هیچ یک از برنامه های ورزشی را که به پخش بازی هایی که قبلا دیده ای اختصاص دارد و یا "چه شد که فلان توپ گل شد؟" و "چه اتفاقی افتاد که بهمان توپ به تیرک دروازه خورد؟" را به بحث و تبادل نظر کارشناسی می گذارد از دست نمی دهی!"

"با ناکافی دیدن همه این ها و به برکت افزایش آگاهی های فوتبالی که با این همه پیگیری و مطالعه کسب کرده ای،هیچ فرصتی را برای کل کل های فوتبالی و به رخ کشیدن اطلاعات از دست نداده و در هنگامی هم که حرفی برای گفتن نداری و یا از زور خستگی صدایت در نمی آید،این فکر و اندیشه ات است که دست از فوتبال بر نمی دارد!"

پدر کاملا درست می گفت، به ویژه که جامعه آن روزها با تک و توک آدم هایی که به اندازه من عاشق فوتبال بودند می توانست راهش را پیگیری کرده و سر از پیشرفت و موفقیت در بیاورد.

این روزها که تب فوتبال به شدت بالا رفته و خیال عرق کردن هم ندارد،متاسفانه شاهد جامعه "فوتبال زده ای" هستیم که بیش از رگه هایی از عشق و علاقه و شور و اشتیاق سالیان پیشین نگارنده را در درون خود "موجود" می بیند.

قطعا این "فوتبال زدگی" , جامعه ما را از فعالیت در بسیاری از عرصه های نیازمند به کار و کوشش باز داشته و حساسیت های لازم و ضروری در برابر بسیاری از معضلات و مشکلات زیست محیطی،از کمبود آب گرفته تا آلودگی هوا و از مشکل زباله دزدی گرفته تا محصولات و تولیدات سرطانزا، را به شدت کم می کند.از این ها گذشته،مسئولینی که در عوض پرداختن به مسایل و موضوعات مهم تر به مواردی که مردم بیشتر دوست دارند روی خوش نشان می دهند مرجح دیده اند که عبارت کلیشه ای "بودجه نیست" را در جاهایی جز عرصه فوتبال خرج کرده و هزینه کردن برای دنیای توپ گرد را واجب تر از گنان شب" و وارد کردن اقلام دارویی واجبی که قیمت های گزاف داشته و فقط در بازار سیاه یافت می شوند بگیرند.

برای اینکه متوجه گردیم که ممکن است بزودی آش شور عشق و علاقه به فوتبال برایمان تشنگی سیراب نشدنی را به بار آورد بد نیست با ذکر خاطره ای از نگارنده ،دنباله موضوع را کاملا درز بگیریم:

با سال ها سابقه تحصیل و کار در فرانسه به ایران آمده بود تا پدر و مادر،بستگان نزدیک و دور و دوستان قدیمی را از نزدیک زیارت نموده و خاطرات پیشین را در یاد زنده گرداند.

علیرغم اینکه می دانستم پزشک شده و پزشک خوبی هم شده،به مجرد دیدار , یاد برگزاری جام جهانی در فرانسه افتاده و به فوریت سوال اساسی "همه بازی های ایران را از نزدیک دیدی؟" را مطرح ساختم.

با کمال تاسف سری تکان داد و در دنباله بیان "هیچ کدامشان را ندیدم" توضیح داد که چون مرخصی نداشته حتی موفق به مشاهده یکی از بازی ها که اتفاقا درست نزدیک بیمارستان محل کارش بوده،نگشته است!

گفتم که :"یعنی واقعا نمی توانستی یکی دو ساعت از بیمارستان جیم بزنی و بازی ایران را ببینی؟"

هنوز نحوه تلاقی نگاهمان در خاطرم مانده است!نگاه پر استفهام و متعجب یک ساکن کشوری مترقی و نگاه دستپاچه و شرمنده یک جهان سومی که فوری مخاطب را ترک گفته و سر از زمین در می آورد!

منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد