خود شکن,ایینه شکستن خطاست!

ابراهیم حاتمی کیا از شبکه سه به خدا پناه برده است و این پناه بردن صدای خیلی از سینمایی ها و غیر سینمایی ها را در آورده است.صدا درآمده ها در دنباله حرف حساب "معلوم نیست حاتمی کیا از چه چیزی یا چه کسی شاکی است؟" اظهار داشته اند که "چطور آن موقع که اوضاع ، اصلا بر وفق مراد سینماگران غیر وابسته و مستقل نبود صدای حاتمی کیا در نمی آمد و زبان او به بیان عجب شرایطی است نمی چرخید؟"
تردیدی وجود ندارد که به قول یکی از بازیگران شناخته شده در فضای مجازی ، در حال حاضر وجهه حاتمی کیا و شخصیت شناخته شده او در عرصه فیلمسازی کشور به گونه ای است که به خاطرش سیمرغ را دوتا دوتا می دهند. با این حساب اینکه حاتمی کیا از چه چیزی یا چه کسی شاکی است بر نگارنده نیز همچون بسیاری دیگر پنهان است.
با این حال این نکته گفتن دارد که در نیامدن صدای حاتمی کیا در هنگام تنگ شدن عرصه بر سینمایی هایی که همانند وی نمی اندیشیدند چیز غریبی نیست و اغلب قریب به اتفاق ما در مواقع مقتضی اصلا شبیه "حاج کاظم" رفتار نکرده ایم.
مگر غیر از این است که بیشتر ما در هنگام وارد شدن خسارت جزیی بر اتومبیلمان "صبر می کنیم افسر بیاید" می گوییم،اما هنگام وارد شدن خسارت سنگین به دیگران که موجب کند شدن تردد وسیله نقلیه مان می گردد "صلوات بفرستید و پی کارتان بروید" را بر زبان می رانیم.
مگر جز این است که در حالی که کمتر از پزشکی دانشگاه تهران را لایق و شایسته گل پسرمان نمی دانیم، لیسانس هر دانشگاه زیر پله ای را برای بچه همسایه کافی دانسته و به پدر و مادرش "تبریک" و "تهنیت" و "سخت نگیر" می گوییم.
مگر اینطور نیست که دوست و آشنا ما را به عنوان کسی که دختر به هر کسی نمی دهد می شناسند،اما در حالی که به همراه یکی یکدانه و گل گلخانه مان در انتظار مردی سوار بر اسب سپید خوشبختی به سر می بریم ، خر سیاه بدبختی را هم برای دختر مردم کافی دیده و با بیاناتی در مایه های "کو شوهر؟" و "نکند می خواهی ترشی بیندازی؟" سعی وافر می کنیم تا دختر بیچاره را بر هر چهارپای زبان نفهمی بنشانیم(منظورم دقیقا خر است!)*.
جالب است که چنانچه به فرزند دارای دکترایمان کار لیسانس بدهند زمین و زمان را به هم دوخته و "چرا هیچکس سر جایش نیست" را فریاد می زنیم ،اما گلایه خانم همسایه که پسرش با مدرک کارشناسی به عنوان رفتگر شهرداری استخدام شده را نشنیده گرفته و یا او را با توصیه خردمندانه " توی این آشفته بازار کار همین که شغلی گیرش آمده باید کلاهت را بالا بیندازی" مستفیض می نماییم.
جای تاسف است که وقتی پسرمان در آنسوی آّب ها مشغول به کار است بیشترین دو کلمه حرف حساب بر زبان آمده مان "فرار مغزها" است ،اما هنگامی که همه فرزندان ، ور دلمان (شاید کمی آنطرف تر!) شغلی پیشه کرده اند در مورد مهاجرت کرده ها ، با تمسخر "فرار بی مغزهایی که دلشان برای سر زمین های دیگر می تپد" را بارها و بارها مورد استفاده قرار می دهیم.
رفتار حاتمی کیا،خوب یا بد،آیینه تمام نمای اعمال خودمان است و لذا در عوض خرده گیری در شبکه های مجازی بر حرف ناحسابی فیلمساز بزرگ ایران(دست کم بپذیرید که حاتمی کیا کارگردان قابلی است) بهتر است با شکستن آیینه وجودی خویش کاری کنیم که "یک عمر فقط خودم را دیده ام" جز دیالوگی ماندگار در فیلم "از کرخه تا راین" نباشد!.
*می گویند کسی عکس خود و خر را برای دوست فرستاده و جهت توضیح "بالایی منم" را در زیر تصویر درج می نماید!
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.