جل الخالق!؟

می گویند:"مغز عضو عجیبی است.یادش می آید که یک چیزی یادش رفته است,اما یادش نمی آید که چه چیزی یادش رفته است!"
قطعا مشکلات حافظه مغز به این مختصر بسنده نمی کند.به عنوان مثال در زمان حیات دوستان و آشنایان و بستگان دور و نزدیک فقط بدی های آن ها در حافظه مغز مانده و او را بارها و بارها و به فراخور مقتضیات زمان یا حساب و کتاب های مالی به نتیجه "کاش می شد بطور موقت یا مدام نبینمش!"(یا نبینمشان!) می کشاند.
این در حالی است که وقتی دور از جان, یکی از "ندیدنی ها" روی در نقاب خاک می کشد در خاطره مغز چیزی جز خوبی وی بر جای نمانده و مغز ارزو یا دلنبشته ای جز "کاش فقط می شد یکبار دیگر ببینمش" نخواهد داشت.
از سوی دیگر علاوه بر هستی و نیستی و داشتن و نداشتن , بیماری نیز خوب بلد است حافظه مغز را به بازی گرفته و آن را کاملا بی ارزش قلمداد نماید.به همین دلیل شمار زیادی از افراد , والدین دارای فراموشی خود را به "فراموشخانه" سپرده و کاملا از یاد می برند که با زحمات طاقت فرسای آن ها بوده است که ایشان توانسته اند تا این حد سرشناس شوند.(سر شناس با قدرشناس مختصری توفیر دارد!)
جالب این است که ما با دارا بودن مغزی اینچنینی که هیچ چیز درست و حسابی یادش نمی ماند مدام به یکدیگر توصیه "پا روی دلت بگذار و با مغزت تصمیم بگیر" می نماییم!با این حساب فقط باید گفت:"جل الخالق!"
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.