بزرگترین مشکل روحانی چیست؟!
به دلیل موقعیت شغلی,به منازل زیادی سر زده و از خانوارها خواسته ام که نسبت به تفکیک و جداسازی پسماندهای خشک و تر خود اقدام نمایند.با کمال تاسف,بیشتر افراد در پاسخ به درخواست فوق "پس دولت چکاره است؟" را مطرح ساخته اند.
با این حساب باید پذیرفت که در طی سالیان طولانی,دولت کشورمان آنقدر انجام وظایفی را که در دیگر کشورها در زمره وظایف شهروندی محسوب می شود بر عهده گرفته است که دیگر برایش زمان,انرژی و هزینه ای برای صورت دادن کارهایی که واقعا باید به منصه ظهور میرسانیده(و انصافا نرسانیده), باقی نمانده است.در این باب بهتر است به ذکر مثالی دیگر اقدام نماییم:
مدیر محترم اداره باریافت منطقه دو,جناب آقای مهندس اخلاصی,که مدت کوتاهی با ایشان افتخار همکاری را داشتم تعریف می کردند که بسیاری از کارهایی که انجام آن ها از سوی مردم به ماموران محترم شهرداری محول می شود را شهروندان براحتی می توانند انجام دهند و عدم صورت گرفتن آن ها توسط ساکنین منازل تنها به این علت که به عقیده آن ها شهرداری باید انجامشان دهد, بر می گردد.
ایشان به عنوان نمونه برایم عنوان نمودند که بارها و بارها ماموران جهت باز کردن راه آب مسدود شده جلو منازل مراجعه کرده و در عمل با چند برگ که موجر یا مستاجر می توانست آن ها را براحتی با دستان خالی پس بزند, روبرو گشته اند.
این روزها که گرانی اقلام و اجناس مختلف به حق به دولت نسبت داده می شود می توان بیشتر به این موضوع فکر کرد که طرح تثبیت قیمت ها که از کارهای خوب دولتی شمرده می شود چندان هم خوب نبوده است.به عبارت دیگر اگر دولت به اصناف و حرف مختلف اجازه می داد که تولیدات و خدمات خویش را به قیمت دلبخواه عرضه کنند و در عوض هم و غم خویش را مصروف لحاظ شدن شرایط بهداشتی تولیدات و ایجاد یک رقابت سالم در بازار می کرد,هم دلیل گرانی ها شمرده نمی شد و هم گرانی ها تا این اندازه کمر مردم را در ید قدرت خود قرار نمی داد.
به زبان ساده و خودمانی بزرگترین مشکل دولت حسن روحانی جا افتادن ایده "ما که این همه نفت داریم باید اوضاعی بهتر از این داشته باشیم" است که بخوبی هر چه تمامتر در میان اقشار گوناگون اجتماع جا خوش نموده است.
نکته حائز اهمیت این است که دولت جهت ممانعت از ناراحتی مردم و اینکه خدای ناکرده آب در دل ملت تکان نخورد,بیشتر برنامه های خویش را با تکیه بر تنبلی و کاهلی ملت استوار ساخته است.
نمونه بارز چنین طرز تفکری را می توان در منشور حقوق شهروندی دید که بسیاری از افراد را به بیان "خدا عمرش بدهد" کشانیده است.این در حالی است که از خیلی سال پیش باید در میان مردم جا می افتاد که همانطور که مردم در بسیاری از مسایل باید طلبکار دولت بوده و به وی "حقوق ما چه شد؟" بگویند, شایسته است که دولت نیز در مواقع مقتضی طلبکار مردم بوده و از ایشان "ایفای وظایف شهروندی" را خواستار گردد.
در این زمینه شاید اگر در عوض "منشور حقوق شهروندی " , منشور "حقوق و وظایف شهروندی" تدوین می شد مردم بهتر متوجه می شدند که رابطه دولت و ملت یک رابطه یکطرفه نیست که خدمات به یکطرف سرازیر شود و از طرف دیگر تنها "خیلی ممنون!مرسی!" شنیده گردد.
وقتی جان اف کندی در یکی از سخنان خود "این قدر نگویید امریکا برای شما چه کرده است؟بگویید شما برای امریکا چه کرده اید؟" را فریاد می زند و جمعیت پای سخنرانی با پذیرش "با رییس جمهور شدن جان اف کندی" باید بیشتر کار کنیم, همسر ژاکلین را شایسته بر تن کردن ردای ریاست جمهوری می داند, اما از میان داوطلبان ریاست جمهوری کشور ما حتی یک نفر جرات نمی کند که به بهره وری نیروی انسانی و تعداد ساعات فت و فراوانی که در محیط های کاری هدر می رود اشاره کند,معلوم است که رییس جمهور منتخب کشور ما با مشکل عمده "دولت بی کمک مردم پول در بیاورد و ملت بی کمک دولت آن را نوش جان نماید" روبرو بوده و حتی با قطع یارانه 45500 تومانی هر نفر,شنونده حرف و حدیث هایی در مایه های "دولت دستش را توی جیب ملت کرده است" خواهد شد!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.