روز به روز کوچکتر می شویم؟!

زمانی اینشتین به چارلی چاپلین گفته بود که من به تو حسودی می کنم زیرا همه مردم دنیا حرف تو را می فهمند و تو را می شناسند.چارلی هم جواب داده بود که من بیشتر به تو حسودی می کنم زیرا با وجودی که هیچکس از حرف های تو سر در نمی آورد همه تو را می شناسند.
همه فهم بودن حرف حساب چارلی چاپلین موضوع کم اهمیتی نیست زیرا این "مهم" باعث شده کارهای چاپلین نیاز به ترجمه نداشته باشد و مردم سراسر جهان بتوانند با آن ها ارتباط برقرار سازند.
با این حساب شاید زندگی در عصر "سینمای صامت" از خوش اقبالی های چارلی بوده و اینکه در دوران نابغه بزرگ عالم سینما هنوز اسکاری وجود نداشته تا با تبعیض زبانی فیلم ها را به دو دسته انگلیسی زبان و غیر انگلیسی زبان تقسیم نماید به بخت بلند بازیگر عصر جدید بر می گردد.
متاسفانه در دوران معاصر کمتر مردمی سعی می کنند برای دنیا کاری انجام دهند.به زبان ساده و خودمانی تلاش و کوشش بیشتر مردم دنیا به اینکه سرزمین خود را هر چه بیشتر توی چشم دیگر کشورها فرو کنند اختصاص یافته است.
در این زمینه انصافا باید پذیرفت که مردم سرزمین ما نه تنها جهت جلوگیری از رسوایی همرنگ جماعت شده اند بلکه گوی سبقت را از دیگران ربوده و به صرف اینکه همواره فقط بیننده صدا و سیمای خویش بوده اند به نتیجه "فقط ما خوبیم" رسیده اند.
شوربختانه باید قبول کرد که احساسات ملی گرایانه ما هرگز در حوزه کشور باقی نمانده و ساکنین شهرها و استان های کشور کوشش کرده اند تا می توانند بیانگر "جایی که ما زندگی می کنیم یک جای دیگر است" باشند.
اینکه یک روز در شهری کنسرت قدغن می شود و روز دیگر از نیاز به دریافت بودجه اختصاصی شهری دیگر می گردد را می توان از مصادیق بارز ادعای پیش گفته دانست.
نگارنده کاری با اعتقادات بزرگانی که سعی دارند شهر و دیار خود را تومنی صنار متفاوت تر از مابقی شهرها به حساب بیاورند کاری ندارد اما باید اذعان نماید که اگر "تهرانی" و "شیرازی" و "تبریزی" و "سنندجی" و "قمی" و "مشهدی" و "ماکویی" بودن افتخار آمیز تر از ایرانی بودن قلمداد گردد اتفاقات خوبی در جامعه رقم نخواهد خورد.
جدا از اینکه چنین نحوه برخورد با سرزمین معضلات زیست محیطی مهم نشات گرفته از آب و هوا را "حل نشده" باقی خواهد گذارد مردم متفاوت یاد خواهند گرفت که تنها شهر خود را خانه خود به حساب آورده و در صورت ورود به سایر شهرها مشابه بلایی که بسیاری از شهروندان تهرانی بر سر سرزمین های شمالی می آورند را در دستور کار خود قرار دهند.
درست است که قدرت لطیفه گویی ما ایرانی ها حتی روح شادروان ادیسون را از تیر رس خود دور نداشته و به این مناسبت جوک های زیادی در باره وی گفته شده است اما هر ایرانی منصفی خوب می داند که بهتر است به مجرد فشردن انگشت افتخار بر کلید برق بر پدر و مادر کسی که جهان را به نور خود روشن ساخت درود بفرستد.
با این حساب اصلا خوب نیست که در سرزمین ما کمتر کسی به فکر انجام کاری که دنیایی را خشنود می سازد بوده و بیشتری ها ترجیح می دهند که پیش و بیش از هر چیز نگران بیرون کشیدن گلیم خود و اهل خانه از آب گل آلودی که خیلی ها در حال ماهی گرفتن از آن هستند باشند.
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.