چقدر راحت میمیریم؟!

گفتم:"اینقدر سیگار نکش!میمیری!"
جواب داد:"مرگ حق است!"
گفتم:"راست می گویی اما مردن به دست سیگار واقعا ننگ است"
مکالمه فوق الذکر به سال های دور مربوط می شود زیرا امروزه با دانستن اینکه ایرانی ها در درجه اول به خاطر حوادث و در وهله دوم به سبب نزاع های خیابانی میمیرند کمتر کسی بر سیگار کشیدن افراد ایراد گرفته و در دل "بگذار لذتش را ببرد" نمی گوید.
سال ها پیش فیلم تحسین برانگیز مسافران بهرام بیضایی خیلی ها را روانه سینما نمود.در ابتدای این فیلم از زبان یکی از کسانی که خود را برای شرکت در جشن عروسی آماده می کند "ما به تهران نمی رسیم!ما همگی میمیریم" شنیده شده و بعد از آن تماشاگر شاهد تغییر فضای عروسی به مجلس عزا می گردد.
"سادگی مردن" و "تغییر یک شبه زندگی آدم ها" دستمایه مسافران است و روی این حساب خیلی از بینندگان فیلم دست کم مدت زمانی را با فکر و خیال "یعنی مردن اینقدر ساده است" گذرانیده اند.
چگونگی مردن ساده و راحت آدم ها احتیاج به فیلم دیدن ندارد.کافی است کسی حوصله سر زدن با دلیل یا بی دلیل به بهشت زهرا را داشته باشد تا بداند دلیل مرگ بیشتر آن هایی که در آرامستان آرمیده اند چیزی غیر از کهولت سن بوده است.
از این گذشته اگر آن هایی که سن و سالی به هم زده اند به سبک و سیاق سابق به مجرد شنیدن خبر درگذشت کسی "پیر بود؟!" می گویند,آدم های این دوره و زمانه جهت دریافت جواب "آری" پرسش را به گونه دیگر و به شکل "جوان بود؟!" مطرح می سازند.
رفتار معمول آدم ها نشانه این است که بیشترشان برای رفتن و نه ماندن عجله دارند.عابرینی که در دو متری پل عابر پیاده از عرض بزرگراه گذر می کنند و سواره هایی که نزدیک خط کشی عابر تخت گاز می رانند بدون شک به قصد مردن یا کشتن روز خود را آغاز کرده اند و کسانی که به مجرد حضور در هر جمع پز دعواهایی که کرده اند و چاقوهایی که زده و خورده اند را می دهند قطعا از آن هایی هستند که می خواهند تا می توانند به تعداد افراد "این گروه خشن" بیفزایند.
جای تاسف است که هنوز محبوب ترین منولوگ فیلم ما ایرانی ها به "قیصر" و "چاقوکشی" مربوط می شود و بسیاری از عشق فیلم ها در عوض به خاطر سپردن یک عبارت عاشقانه و محبت آمیز تک گویی "مفید" را حفظ کرده اند.
می گویند شخصیت آدم ها بیست سال زودتر از شخص آن ها پا به عرصه وجود می گذارد.
درست است که این بیان تاثیر وراثت و ژنتیک در سرنوشت آدم ها را نمایان می سازد,اما می توان با استفاده از آن به نتیجه اثر بخشی انضباط اجتماعی کودکان و نوجوانان در زنده ماندن آن ها در بزرگسالی رسیده و امیدوار بود که عادات خوب اخلاقی و رفتاری آموخته شده در خانه و مدرسه مانع از این گردد که امید به مردگی نسل آینده بر امید به زندگی ایشان فزونی گیرد.
تاسف بار است که هنوز بیشتر اولیای بچه ها و آموزش و پرورش بی تفاوت به ارزش و اهمیت قایل شدن به انضباط عملی دلبندان روزگار می گذارنند و کماکان "فقط درسش را بخواند" را برای خوشبخت شدن فرزند و دانش آموز کافی می دانند.
این روزها که همه دست کم لیسانس را دارند خیل درگذشتگان را آدم های با سواد و تحصیلکرده هم تشکیل می دهند.روی این حساب شاید باید تلنگری به همه آن هایی که هم و غم خود را مصروف تحصیل دیگران می کنند زده و به ایشان یادآوری کرد که شرط لازم و کافی برای خوب زندگی کردن,زندگی کردن است!
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.