چرا مرغ همسایه عاز است؟!

یک مصاحبه گر ایرانی نظر تعدادی امریکایی را در باره ایرانی ها می پرسد و جواب های خوبی دشت نمی کند.
از آن سو,دو خودکار با مغز کاملا همسان در اختیار تعدادی ایرانی قرار می گیرد و یکی از آن ها خارجی معرفی می شود.در پاسخ به سوال "کدام بهتر می نویسند؟", بیشتری ها "خارجی" می گویند.
خواننده-نویسنده گرامی "فرارو" با نقل دو مطلب فوق الاشاره این سوال به جا که "چرا باید اینطور باشد که ما ایرانی ها مرغ همسایه را غاز بدانیم؟" مطرح نموده و "عامل" را قدرت رسانه و تبلیغاتی که خارجی ها فت و فراوان دارند و ما را بهره چندانی از آن ها نیست,معرفی می کند.
جدا از اینکه با آمار گیری از افرادی که از شمار انگشتان دست و پا متجاوز نیستند,نمی توان در مورد تمامی اشخاص یک کشور "حکم کلی" داد,می باید به یک تفاوت بزرگ فرهنگی که در دو جامعه مورد مقایسه وجود دارد و نقشی کمتر از قدرت تبلیغات و رسانه ندارد,اشاره نمود و تاثیر آن را در جواب های مختلفی که ایرانی ها و امریکایی ها به یک سوال به ظاهر واحد می دهند, در نظر گرفت.
نگارنده هرگز توفیق نشست و برخاست با امریکایی ها را نداشته است اما آن هایی که خیابان های لوس آنجلس و سانفرانسیسکو را بهتر از خیابان ولی عصر خودمان می شناسند بر صداقت مردم معمولی امریکا صحه گذاشته و در باره شان "مثل بچه ها می مانند" را بر زبان می آورند.
اینکه امریکایی ها حرف دلشان را می زنند را می باید وابسته به آموزش های دوران کودکی ایشان دانست زیرا در واقع این مدرسه است که آن ها را اینطور بار می آورد.
در این باره یکی از بستگان که در نزدیکی امریکا و در سرزمین خاوری و سلن دیون به سر می برد,یکی از معضلات بزرگ تربیت فرزند را نقش پر رنگ آموزش و پرورش مدرسه ای دانسته و اذعان می دارد که در کانادا(که تازه امریکا هم نیست) بچه ها خیلی زود متوجه می شوند که آنی که باید همیشه و در هر جا حرفش را گوش کنند وجود خارجی ندارد و لذا خوب یاد می گیرند که براحتی "این را دوست ندارم" و "آن را دوست دارم" را بر زبان بیاورند.
به زبان ساده و خودمانی وقتی یک امریکایی در مورد ما ایرانی ها "احساس خوبی ندارم" می گوید احساس قلبی خود را بیان می کند و اینطور نیست که جهت اعتقاد به "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" و اینکه "حتما در صدا و سیما دیده شود" تغییر "احساس" داده باشد.
در کشور ما هرگز چنین نیست و مردم از بچگی یاد می گیرند که جواب سوال یا باید دلنشین مقام بالادستی باشد و یا بیشتری ها را خوش بیاید.
نمونه بارز این مدعا را می توان در کلیپی که این روزها حسابی گل کرده و در حال گردش و تفریح در شبکه های اجتماعی مجازی است, می توان دید.
در این کلیپ مجری مراسم آغاز سال تحصیلی از بچه ها "بوی چه می آید؟" را می پرسد و تنها یکی از بچه ها "بوی آشغال!" می گوید.
در حالی که به احتمال قوی,بچه های دیگر هم بوی آشغال را بیش از بوی اول ماه مهر استشمام می کنند, ترجیح می دهند که وفق آموزش های پیش از مدرسه به فرزند راستگو خندیده و به همراه مجری مراسم و معلمین گرامی در ذبح "صداقت" کم نگذارند.
با این حساب, در مثال "خودکار" کسی به درستی نمی داند که آن هایی که "خارجی" را برگزیده اند واقعا فکر کرده اند که خارجی بهتر می نویسد یا از هراس اینکه نزد دیگران به بی عقلی متهم شوند به تغییر گزینه مطلوب خود دست زده اند.
کوتاه سخن اینکه ما بیش از آنکه نگران "غاز" دنستن مرغ همسایه باشیم,باید زبان ها و دلهایمان را یکی کرده و کاری نماییم که منبعد بشود روی آمارهای شفاهی هم حسابی ویژه باز کرد.
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.