جای تاسف است که وقتی از رانندگی برخی افراد ایراد گرفته می شود و یا به خاطر اینکه بعضی ها زباله را در جای نامناسب رها می سازند اظهار ناراحتی می گردد,عده زیادی سر تکان داده و "این مردم فقط رضا شاه را می خواهند!" می گویند.

نکته حائز اهمیت این است که در حالی که دنیای مدرن دموکراسی را بیش از دیکتاتوری می پسندد و مردم ساکن کشورهای پیشرفته و متمدن سالهاست به این نتیجه رسیده اند که اقدامات تشویقی بهتر از کارهای تنبیهی جواب می دهد, درب اعتقادی خیلی از ما ایرانی ها کماکان بر پاشنه "این مردم فقط رضا شاه را می خواهند!" می چرخد.

البته باید انصاف به خرج داده و پذیرفت که درمواجهه با چنین اعتقادی , به تمامی هم نباید مردم را مقصر دانست زیرا چه بسا برخورد اخلاق و رفتار مسئولین و دولتمردان در طول سال های طولانی پس از انقلاب با شنیده های مردم از طرز زندگی دوران رضا شاه پای نتیجه گیری اینچنینی را به عالم هستی باز کرده باشد.

به عبارت دیگر وقتی تلاش و کوشش مسئولین و دولتمردان در جا انداختن "رضا شاه فقط یک قلدر بود" را در کنار "مردم زندگی خوبی داشتندی" که از خاطرات گذشتگان و درگذشتگان نشات می گیرد,بگذاریم شاید واقعا هم نتیجه غیر از "دیکتاتوری چیز خوبی است!", از آب در نیاید.

کوتاه سخن اینکه اگر در طول سال های بعد از انقلاب مسئولین و دولتمردان محترم سعی می کردند رضا شاه را همانگونه که بود و نه کم یا زیاد معرفی نمایند نتیجه گیری امروزه مردمی غیر از "این مردم فقط رضا شاه را می خواهند" می بود.

به عنوان مثال اگر مردم می دانستند که رضا شاه فردی نسبتا ساده زیست بود که در تمام سال های سلطنت تنها به کشور خارجی ترکیه مسافرت کرد,نتیجه دیگری می گرفتند.

به عنوان نمونه دیگر چنانچه مردم اطلاع داشتند که رضا شاه فردی خانواده دوست بود که بر خلاف فرزند ناخلف خویش زیاد اهل معاشرت با خانم هایی که همسرش نبودند,نبود نتیجه دیگری عاید مردم می شد.

هرگاه مردم خبر داشتند که فساد اداری زمان رضا شاه بسیار پایین بود و در دوران پهلوی اول چیزی به نام رشوه موجودیت داخلی پیدا نکرده بود, نتیجه دیگری در اختیار داشتند.

اگر مردم اطلاع داشتند که شفافیت مالیاتی زمان رضا شاه تا آن اندازه بالا بود که اینک و پس از گذر سال ها هم مردم می دانند که منبع تامین بودجه راه آهن سراسری ایران چه بوده است, به نتیجه دیگری می رسیدند.

شاید بهتر بود که مردم حتی بدانند که رضا شاه هرگز نخواست بیسوادی خود را پنهان داشته و برای خود مدرک جعلی جور کند.این موضوع حتی در هنگام اخذ مجوز تاسیس دانشگاه تهران خودش را نشان می دهد زیرا رضا شاه با صداقت تمام به پروفسور حسابی می گوید که از حرف های او سر در نمی آورد و بهتر است وی با زبانی که حالی "پادشاه" شود  سخن بگوید.

با این حساب باید قبول کنیم که وقتی تمامی ویژگی های یک وجود چند شخصیتی را گرفته و از او تنها "قلدری" را باقی می گذاریم,شاید نتیجه خیلی هم دلبخواه ما از آب در نیاید زیرا چه بسا تک ویژگی باقیمانده در عوض منفور خاص و عام گردیدن,دوست داشتنی و سلطان قلب ها جلوه نماید!!!؟