عموهایی که عمو نیستند؟!

برادرزاده ام با ذوق و شوق هرچه تمامتر "عمو" را بر زبان آورده و در آغوش من جا گرفت.بعد دهانش را به گوشم نزدیک کرده و به آهستگی هرچه تمامتر مرا در جریان کشف جدیدش گذاشت:"من می دانم که فقط تو عموی راست راستکی من هستی و بقیه عموها الکی هستند."
متاسفانه ما ایرانی ها از همان زمان که بچه حرف شنیدن را یاد می گیرد به او آموزش می دهیم که همه آدم ها;از دوست و آشنا گرفته تا غریبه و بیگانه; عمو یا خاله شما هستند.
در مورد اینکه چرا هیچیک از آدم های دور و بر یا دور از بر دایی محسوب نمی شوند کمتر کسی سخن گفته است اما پر واضح است که عمه نبودن ایشان از وجهه نه چندان خوب عمه در فرهنگ ایرانی بر می خیزد زیرا از زمان های قدیم یا از چیزهای به دردنخور و آت آشغال مدد گرفته ایم تا با بیان "به درد عمه ات می خورد" ذکر خیری هم از عمه گرامی بنماییم و یا در هنگام دعوا و کتک کاری و بد و بیراه گفتن پای ارواح خواهر پدر را به میان کشیده ایم.
به عبارتی تنها به این دلیل دوست و آشنا و غریبه و بیگانه عمه بچه ها به حساب نیامده اند که ترسیده ایم خدای ناکرده به آنها برخورده و ایشان را به بیان "دست شما درد نکنه!" بکشاند.
نکته جالب توجه این است که علیرغم چنین آموزشی بارها و بارها بچه طفل معصوم را مورد شماتت و سرزنش قرار داده و جویای این شده ایم که چرا با فلان خاله اش تا این اندازه صمیمی شده و به چه سبب با بهمان عمویش به مغازه بستنی فروشی رفته است.
چون همیشه حق با بزرگترهاست هیچ بچه ای جرات نداشته در باره این که "این چطور خاله ای است که نمی شود با او شوخی و خنده کرد؟" و "این چطور عمویی است که حق ندارد برای آدم اسباب بازی بخرد؟" اعتراض کرده و از آشی که بابا و مامان برایش پخته اند زبان به گله بگشاید.
ماجرای تکان دهنده آتنا ثابت می کند که زمان آنکه برای بچه فرق خاله و عموهای راست راستکی و خاله و عموهای الکی کاملا توضیح داده شود و جایگاه دوست و آشنا و غریبه و بیگانه و همسایه کاملا مشخص گردد فرا رسیده است(اگر دیر نشده باشد) زیرا در شرایط فعلی بسیاری از بچه ها ترجیح می دهند آن عمویی که برایشان اسباب بازی های بهتر یا بیشتری می خرد و یا با آن ها به زبان خوشتری سخن می گوید و یا بدتر از این ها آن ها را بیشتر به تفریحگاه و جاهای دیدنی می برد عموی واقعی محسوب نموده و کاملا بی خیال نسبت خونی و فامیلی و خانوادگی گردند.
منتشر شده در روزنامه آفتاب یزد
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.