شرکت های بزرگ، آبدارچی دارند اما در شرکت های کوچک، همیشه، رسم این بوده که خود کارکنان زحمت دم کردن چای را عهده دار شوند.

معمولا هم اینطور است که آنی که قبل از همه و کله سحری وارد محل کار می شود آب را در کتری ریخته و پس از جوشاندن، زحمت دم کردن چای را می کشد.

من؛ هم در شرکت های بزرگ کار کرده ام و هم در شرکت های کوچک انجام وظیفه نموده ام، اما علیرغم اینکه در اغلب قریب به اتفاق مواقع به عنوان نفر اول وارد شرکت شده ام هیچگاه زیر بار دم کردن چای نرفته ام!

ناگفته پیداست که هم تکه ها و متلک های "چرا کسی چای نگذاشته؟" را به جان خریده ام و هم در پشت سر "خودخواهی" و "از خود راضی بودن" من ورد کلام همکاران بوده است!

شاید شما هم با مطالعه "تا اینجای مطلب" مرا به خودخواهی متهم کرده و فکر کنید که چه می شود در باب همکاری قدم کوچکی برای همکاران بردارم!

واقعیت این است که بر خلاف تصور موضوع ربطی به تفکرات فردی من ندارد و اتفاقا بارها و بارها پیش می آید که فکر کنم بهتر است به خاطر خودم هم شده چای بگذارم و منت کش همکارانی که شاید مرا به مفت خوری متهم می کنند نشوم.

با این حال وجود یک تفکر گروهی و اینکه همیشه سعی کرده ام فقط به خودم فکر نکنم و کار درست را صورت دهم باعث شده با وسوسه "چای گذاشتن" بطور جدی مقابله کنم!

حتما می دانید که دم کردن چای یک کار است که اگر چنین نبود شرکت های بزرگ پول زیادی نمی دادند تا یک آبدارچی استخدام کنند.

از طرف دیگر؛ معمولا زود آمدن و دیر رفتن از ویژگی های کارمندان و کارکنان و کارگران خوب است و مدیران محترم باید قدر آنی که زود آمده و دیر می رود را به مراتب بیش از آنی که دیر آمده و زود می رود بدانند!

با این حساب؛ بر عهده گذاشتن وظیفه دم کردن چای به کسی که زود آمده است مصداق این می باشد که شما کارمند خوب و یا بهترین کارمند خود را جریمه نمایید!

شاید موضوع بالا ساده به نظر برسد، اما به اعضای محل کار این پیغام را مخابره می نماید که هر چقدر بهتر باشید ازتان بیشتر و بهتر کار کشیده می شود؛ بی آنکه در حقوق و مزایای شما تغییری داده شود!

به این ترتیب است که من در مقام کارمندی تا جایی که ممکن است از زیر بار دم کردن چای شانه خالی می کنم و در مقام مدیری، اگر روزی مدیر شوم، از زحمات کسی که در طول ماه بیش از دیگران چای دم کرده است تقدیر و تشکر می نمایم؛ ولو شده با اهدای یک کیک یا بیسکویت ساده!