شبیه سازی جهنم بد نیست، اما.....
شبیه سازی جهنم در فومن صدای خیلی ها را در آورده است. بعضی ها در این باره ایراد "چرا حالا؟" را گرفته اند و برخی پرسش بی پاسخ "چرا فومن؟" را مطرح ساخته اند.
من این سوالات را درست نمی دانم، زیرا اگر شبیه سازی در هر شهری و در هر مقطع زمانی صورت می گرفت می شد سوالات بالا را پرسید.
با این حال من هم از مخالفین پر و پا قرص شبیه سازی بالا هستم. علت را عرض می کنم:
ناگفته پیداست که شبیه سازی برای ترساندن مردم از جهنم صورت گرفته و گمان رفته که اگر مردم شنیده ها را با چشم ببینند بیشتر باورشان می شود که اگر کار بد کنند چه بلایی سرشان خواهد آمد.
سوالی که اینجا مطرح است این است که آیا کسی در فکر این بوده که گمان بالا را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و با رصد کسانی که به تماشای آتش جهنم نشسته اند یا آن هایی که در دل آتش بازی کرده اند، متوجه شود که ترس از جهنم تا چه دوره زمانی از فرد، آدم بهتری می سازد و یا اصولا آدم بهتری می سازد!
تحقیقات کشورهای پیشرفته ثابت کرده که ورزش منظم بیماران مبتلا به سرطان عمر طولانیتری برای آن ها به ارمغان می آورد و در مواردی حتی از دارو درمانی تاثیر بیشتری دارد.
معلوم است که نتیجه این تحقیقات، به ورزش بیشتر مبتلایان به سرطان منجر خواهد شد؛ همچنانکه اگر این امر اثبات می کرد ورزش تاثیری در روند بهبودی یا ممانعت از پیشروی سرطان ندارد، بیماران سرطانی مصمم می شدند همچنان تمامی فعالیت های خود را بر جراحی و شیمی درمانی و ... متمرکز کنند.
به عبارت ساده و خودمانی رصد کردن ها از سوی ورزشکاران و مربیان ورزش صورت نمی گیرد تا برای آن ها بازار کار بیشتر ایجاد کند!
رصد کردن ها برای ایجاد باور بیشتر صورت می گیرد و لذا ایراد بزرگ شبیه سازی جهنم این است که مراد از آن، هر چه بوده، ایجاد باور بیشتر و قوی تر در مردم تماشاگر نبوده است.
می گویند ملانصرالدین و پسرش در راه می رفتند که به تشییع جنازه یک مرده برخورد می کنند.
پسر ملا می گوید: "پدر این مرد را کجا می برند؟"
ملا جواب می دهد: "این مرد را جایی می برند که نه خوردنی و آشامیدنی هست و نه نور و روشنایی و بدتر از آن این است که در آنجا انواع و اقسام حشرات و آفات هم وجود دارند"
پسر ملا می گوید: "پدر راستش را بگو! این مرد را به خانه ما می برند!"
شاید با تاسی به داستان ملا بتوانیم درک کنیم که شبیه سازی جهنم در مقطع حساس کنونی تاثر آنچنانی در مردم ایجاد نکرد و در میان آن ها شوخی هایی همانند "از اوضاع و احوال فعلی ما بهتر بود" را رایج و شایع نمود!
شاید هم میزان ناباوری مردم به بهشت و جهنم و خدا، متاسفانه، آنچنان بالا رفته که ترساندن آن ها از جهنم ناخودآگاه آدمی را به یاد داستان زیر می اندازد:
مردی ادعای خدایی می کند. او را دستگیر کرده و برای هراساندن به وی می گویند: "هفته پیش یک نفر ادعای پیامبری کرده بود که او را گرفتیم و زنده، زنده در آتش سوزاندیم"
مرد دستگیر شده می گوید: " در مورد او کار درست را صورت دادید؛ زیرا او فرستاده من نبود!"
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.