جای خالی "تست"
می گویند تفاوت مطالعه یک کتاب پزشکی با یک کتاب روانپزشکی در این است که با مطالعه کتاب پزشکی حس می کنید که تمام بیماری هایی که شرح آن ها در کتاب آمده است را دارید، اما با مطالعه کتاب روانپزشکی مطمئن می شوید که این دور و بری ها و اطرافیان شما هستند که دارای تمامی بیماری های روحی روانی که شرح آن ها در کتاب آمده است می باشند!
این موضوع نشان می دهد که خود فرد نمی تواند متوجه بیماری های روحی روانی خویش شود و این دور و وری ها و اطرافیان هستند که باید "سری به روانپزشک بزنی هم بد نیست" را آویزه گوش کسی که مثل آدم های معمولی نیست بکنند!
اما، واقعیت جز این است و بسیاری از بیماری هایی که یک دفعه خود را ظاهر می سازند از عواملی نشات گرفته اند که مدت ها، بی آنکه فرد خبر داشته باشد، او را از درون می خورده اند!
به عنوان مثال، وقتی در حال عیادت از دوستی که یکباره "سکته قلبی" کرده بود پرسیدم که خودت هم در این "سکته" مقصر بودی صادقانه اظهار داشت که مگر ممکن بود مقصر نبوده باشد؛ هم سیگار زیاد استعمال می کرده و هم در مصرف نوشیدنی افراط می کرده و بنابراین اگر سکته نمی کرد باید شک می کرد که یک چیزی غلط پیش می رود!
درست است که بالا رفتن سن باعث ظهور بعضی بیماری ها و امراض می گردد و به قول یک پزشک "اگر بالای پنجاه سال دارید و صبح که از خواب بر می خیزید حس می کنید که هیچ جای بدنتان درد نمی کند یقین داشته باشید که مرده اید!"؛ این را هم باید دانست که گاهی آدمی متوجه بعضی امراض و بیماری ها نیست و تست های دوره ای می تواند او را از دستیابی!؟ به بسیاری بلایای "انسان زاد" رهایی بخشد، به ویژه در روزگاری که بسیاری از اطبای محترم "دیر آمدید!" را، به دلیل هزینه هایی که در این دیرکردها نهفته است، با ذوق و شوق خاصی ادا می کنند!
زن و شوهرهایی که با هم پیر می شوند متوجه برخی از مشکلات نیمه پیدا شده نمی شوند، زیرا وقتی، برای مثال، زن آرامتر از سابق حرف می زند و مرد کمتر از سابق می شنود نه اولی متوجه می گردد که دومی مشکل شنوایی پیدا کرده و نه دومی متوجه می گردد که اولی در حال از دست دادن قدرت تکلم خویش است!
بر خلاف تصور باید دانست که کارکرد خوب "چشم" و "گوش" را خیلی هم نمی توان براحتی تشخیص داد که اگر اینطور بود نه دستگاه اودیومتری، شنوایی سنجی، وجود خارجی پیدا می کرد و نه در مطب های چشم پزشکی مراجعین مجبور بودند که مرتب "بالا، پایین، پایین، اینور، اونور" بگویند!
با این حساب است که شاید وقت آن رسیده که هنگام استماع "یه دکتر برو" در عوض آنکه این امر یا خواهش را توهین تلقی کرده و نزد خود یا دیگران "مگه چمه؟ راست میگی خودت برو!" بگوییم داستان را توصیه ای مشفقانه تلقی کرده و اعضا و جوارح داخلی و خارجی را تحت بررسی ها و آزمایشات دوره ای قرار دهیم و تنها مراقب باشیم که کار تحقیق و تفحص را به آزمایشگاه ها و اطبایی نسپاریم که با خود عهد بسته اند هر جور شده یک مرض حاد و لاعلاج و پر هزینه از دل آنی که بهشان مراجعه کرده است بیرون بکشند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.