پدر خانم من عقیده جالبی دارند. ایشان از صمیم قلب معتقد هستند که "نوشتن" موجب پیشرفت اروپائیان شد و از زمانی که آن ها شروع به ثبت و ضبط وقایع و اتفاقات نمودند در مسیر توسعه قرار گرفتند.

متاسفانه؛ این اتفاق در ایران نیفتاد و برای سال های متمادی وقایع کشور و امور روزمره بر اساس دستورات و فرامین شفاهی شکل گرفتند!
اتفاق اروپا در امریکا هم افتاد و برای همین است که در حالی که بیشتر ما از دستورات و فرامین مهم ترامپ در نخستین روز کاری مطلع هستیم کسی از اینکه چه کسی مانع از حضور خانم ها در ورزشگاه ها و استادیوم های فوتبال ایران شد خبر ندارد!

داستان را من وقتی با گوشت و پوست و استخوان لمس کردم که در شرکت ... کار می کردم و مدیر عامل محترم مترصد فرصتی بود تا ایزو بگیرد!

با این حال، وقتی نماینده ایزو از لزوم مستند سازی کارها حرف زد مدیر عامل تغییر عقیده داد و ترجیح داد در عوض اخذ مدرک ایزو ان را، از جای دیگر، خریداری نماید!

در داستان نوگلان پر پر شده کرمانی هم، شاید، اگر در شرح وظایف راننده چک کردن مرتب ترمز اتوبوس آمده بود و در کنار این موضوع راننده مخیر می شد که در صورت مشاهده نقص فنی، با اعلام کتبی، اتومبیل را به حرکت در نیاورد و می دانست بابت این موضوع تاوانی نمی دهد و از صمیم قلب آگاه بود که اعلام های کتبی ارزش و احترام بسیار بیشتری از فرمایشات شفاهی دارای بن مایه "من بهت میگم راه بیفت!" دارند؛ کسی نمی توانست مسئولیت را گردن دیگری بیندازد و امروزه دانش آموزانی که دیگر بین ما نیستند هنوز در روزهای برفی مشغول بازی و تفریح بودند و خنده های دلپذیرشان شادی بخش دل های هر رهگذری می گردید!