به حافظ مدیونیم!
شنیده های من حکایت از این دارد که زمانی همسر گرامی شادروان فریدون مشیری از ایشان خواسته بودند راز چگونگی سرودن اشعار زیبایی که توسط شاعر "کوچه" بر قلم نشسته و روی صفحات کاغذ جاری می شوند را توضیح دهد!
مشیری در پاسخ چیزی قریب به این مضمون بیان کرده بودند که یک اتفاق و داستان بیرونی سبب جوشش درونی شده و شعر را بی اختیار بر نوک زبان می نشاند.
بعد از ان، کار فریدون زار می شود؛ زیرا هر بار شعرزیبایی می سرایند مستمع " باز کدام داستان و اتفاق بیرونی موجب جوشش درونی تو شده است؟" می شوند!
یادش به خیر! در سال های خوش دانشکده!؟ استاد ادبیاتی داشتیم که دیدار با او برای نخستین بار را تاکنون همانند همان روز و لحظه واقعه در خاطر دارم!
با البسه نظیف و کراواتی که بوی ابهت می داد وارد کلاس شد و نفس ها را در سینه حبس کرد!
خوشبختانه؛ فضای سنگین زیاد به طول نینجامید و استاد با بیان " گویند بر رخش اثر سالک است و من گویم خدا برای من اعجاز کرده است یعنی به روی چهره چون برگ گل لطیف جایی برای بوسه من باز کرده است" موجب شد نفس ها مجددا چاق شوند و دانشجویان متوجه شوند که در کلاس درس ادبیات، نه ریاضی و فیزیک و شیمی، حضور دارند!
لابد شما هم می دانید که شعرای ایرانی برای سال های زیادی برای بیان احساسات خود از کلید واژه هایی همانند معشوق، شب، شراب، سحر، می، میکده، مهتاب و .... استفاده کرده اند!
زمانی؛ این کلمات، ممنوعه حساب شدند و شاعر نگون بخت مجبور شد از عوالم مستی، بی انکه پای شرابی در کار بوده باشد، حرف بزند و از عشق و عاشقی بی معشوق و معشوقه یاد کند!
اینجا بود که حافظ به داد "شعر و ادب پارسی" رسید؛ زیرا هم آنقدر قرآن خوانده بود که نسبت کفر و الحاد به او نمی چسبید و هم انچنان هواخواه و خاطرخواه داشت که نمی شد دیوان اشعار وی را از کتابفروشی ها، کتابخانه ها و خانه های مردم جمع آوری کرد!
در نتیجه ؛ مسئولین و دولتمردان وزارت ارشاد مجبور شدند که با جناب حافظ وارد مذاکره شوند و منظور او را، در غیاب وی، به گونه ای نامتعارف تعبیر و تفسیر نموده و یا جلوه دهند!
نتیجه این شد که "می" و "معشوق" معانی دیگری یافتند و فقط بیت زیر، و چند بیت دیگر، بلاتکلیف ماند:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.