25 ساله بودم که پدر را، در یک حادثه، از دست دادم. به قول شهریار: یک ختم هم گرفته شد که پر بدک نبود... بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند!

بعد از این اتفاق؛ زندگی من دچار تغییرات اساسی گشت و پایم حسابی به مراسم تشییع جنازه، ختم، سه،هفت،چهل و یادبود که با آن ها تقریبا بیگانه بودم حسابی باز شد.

کافی بود که یکی از آن ها که قدم رنجه فرموده و خود را از راههای دور و نزدیک به مراسم "بابا" رسانده بود عزیزی را از دست بدهد تا من با یادآوری "واسه بابا اومده بود" خود را موظف به تلافی ببینم!

درست است که در همه این مراسم، همچون مراسم پدر، صاحبان عزا بیش از هر چیز "انشاالله در شادی ها جبران کنیم" را بر زبان می آوردند، اما خوب معلوم بود که وفق دیدگاه ایرانی، "عروسی نیاییم، دلخور نمی شوی!" را همیشه می توان بر زبان اورد؛ اما شرکت در عزای دوست و رفیق و فامیل نزدیک و دور و همکلاسی دوران تحصیل و همکار و رییس و مرئوس و مغازه دار سر کوچه و همسایه های طبقات بالا و پایین و بغلی و خیلی های دیگر واجب است و اصلا نمی شود نرفت!
مگر نه اینست که ادم ها همانطور که به دنیا می آیند از دنیا می روند؟

مگر غیر از این است که حتی حالا که آدم ها به مراتب بیش از سابق طلاق می گیرند، ازدواج ها بیش از جدایی ها است؟
مگر نه اینست که به فرموده پیامبر گرامی اسلام باید برای دنیا چنان باشیم که گویی همه عمر در آن زندگی خواهیم کرد و برای آخرت آنگونه که انگار فردا خواهیم مرد!؟

ناگفته پیداست که شرکت در مراسم عزا، آخرت را پیش چشم می آورد و شرکت در مراسم عروسی یادآور می شود که هنوز دنیا جای خوبی برای زندگی است و همچنان که فریدون مشیری می گفت می توان "نمی خواهم بمیرم. مگر زور است؟" را بر لب جاری نمود!

پس چرا ما ایرانی ها در عزای دیگران حضور بیشتر و موثرتر داریم و وقتی پای مراسم جشن و شادمانی به میان می آید هزار بهانه برای نیامدن می آوریم!؟

آیا دلیل این است که هزینه شرکت در مراسم عروسی زیاد است و خیلی ها ترجیح می دهند این هزینه ها را به زخم های زندگی بزنند!؟

ایا این امر به این سبب است که هزینه عزا بر عهده صاحب عزاست و خیلی ها فقط برای اینکه دلی از عزا در بیاورند با صاحب عزا همدردی می کنند!؟

اگر چنین است؛ وقت آن رسیده که هزینه کرد مراسم تغییر کند تا وقتی کسی ازدواج کرده یا بچه دار می شود دیگران از صمیم قلب خوشحال شوند و هنگامی که کسی در می گذارد "واقعا ناراحت شدم" از صمیم قلب ادا شود!
می گویند در سال های بسیار دور و در یکی از قبیله ها مردمانی زندگی می کردند که با ولادت هر نوزاد گریه و زاری سر داده و شیون و فغانشان به آسمان بلند می شد.

آن ها به مجرد استماع درگذشت یک نفر از شوق و ذوق هلهله کرده و شیرینی( یا حلوا و خرما) پخش می کردند!
دلیل عمل آن ها این بود که برای نوزاد دل می سوزاندند که به چه جای بدی قدم گذاشته و در طول زندگی باید با چه مصیبت ها و مشکلاتی دست و پنجه نرم کند!

آن ها برای مرده هم خوشحال می شدند که از شر زندگی نکبت بار خود خلاص شده است!

کسی چه می داند! شاید قلب ما همانند این مردم احساس می کند( یا می تپد) و ما فقط در ظاهر خود را شریک غم صاحب عزا یا شادی و شور و شعف نوعروس و تازه داماد نشان می دهیم!

منتشر شده در روزنامه اطلاعات