گفت: "کجا رفتی و چی گرفتی؟"
جواب داد: "داروخانه رفتم و چون فعلا خیال بچه دار شدن نداریم یک بسته ک..... گرفتم."
گفت: "عجب دوره و زمونه ای شده! واقعا که جوونای این دوره بیشرمی و وقاحت را از سر گذرونده اند! اصلا روت شد این حرف رو زدی؟"
پاسخ گفت: "مادر جان! موضوع بیشرمی و وقاحت در میان نیست! فقط چون شما هم دوست دارید همه چیز را بپرسید و هم مایل نیستید از من حرف دروغ بشنوید اینطور گفتم. نمی تونستم بگم بقالی رفته بودم و می خواستم برای سالاد گوجه و خیار بگیرم که!"
انصافا، حق با پسر بود و این مکالمه مادر را به سال های دوری که خودش هنوز جوان بود پرتاب کرد. در آن سال ها، وقتی او در دوره عادت ماهانه قرار داشت نماز صوری می خواند و روزه الکی می گرفت تا کسی پی به پریود بودنش نبرد؛ انگار گناه کبیره و خطای فاحشی مرتکب شده بود و هر آن بیم این میرفت که مچش را گرفته و دستگیرش نمایند!
اما پسر اینطور نبود. او هم دوست داشت دروغ نگوید و هم مایل بود همه، حتی نزدیکان، به حریم خصوصی وی احترام بگذارند و حریم خصوصی او را یک مکان عمومی، که هر موقع دوست داشتند می توانند بی دق الباب و بدون اخذ رخصت و کسب اجازه واردش شوند، محسوب نکنند!