خود محوری!
یادش به خیر! در دروان جوانی دوستی داشتم که مرتب شعر حمید مصدق را زیر لب زمزمه می کرد:
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
....
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
شاید باورتان نشود! اما مشترک مرد نظر سالهاست در دسترس نیست و فقط شنیده ها حکایت از آن دارد که اوضاع و احوال مالی او طوری شده که توپ داغانش نمی کند و دیگر اصلا و ابدا برایش مهم نیست که باغچه های کوچک دیگران سیب داشته باشند یا نداشته باشند!
موضوع فقط به "اقتصاد صرف" ربط ندارد و در جریان های سیاسی هم "خود محوری" جایگاهی اساسی برای خود دست و پا نموده است!
یادشان به خیر! شادروان دایی جان می گفتند که، در زمان پهلوی، جوان ها و نوجوان های فقیر و کم بضاعتی که می خواستند کار سیاسی شروع کنند در بدو امر دست به دامن کمونیست ها می شدند تا دیگران را قانع کنند سهم ایشان را هم از هر آنچه با کوشش و زحمت و عرق جبین و دود چراغ خوردن فراهم ساخته اند پرداخت نمایند. همین ها وقتی اوضاع و احوال اقتصادی روبراهی به هم می زدند تغییر موضع آشکار داده و پیرو آن نگرش سیاسی می گشتند که اساس و پایه خود را بر "خلایق هر چه لایق" استوار ساخته بود.
در زمینه مناسبات "اجتماعی" هم شاهد خودمحوری هستیم. مثلا آقایی که از دختر خانمی خوشش آمده و به اصطلاح عاشق او شده است به مجرد اینکه متوجه می شود دختر، خواستگار بهتر دارد در عوض پا پس کشیدن و به دل راه دادن آرزوی خوشبختی او، جری تر شده و " حتما باید مال من شود" را بر صمیم دل می نشاند!
ناگفته پیداست که با سلاح "اخلاق" نمی توان با "خودمحوری" مبارزه کرد و خود محورها فقط وقتی متوجه شوند کاری که با دیگران می کنند به خودشان باز خواهد گشت و نه تنها "هر عملی را عکس العملی است مساوی و در خلاف جهت خود" بیش از آنکه یک قانون فیزیکی باشد، یک واقعیت اجتماعی است، بلکه عده بیشماری هستند که بر اساس "کلوخ انداز را پاداش سنگ است" کارهایی که دیگران با آن ها کرده اند را تلافی می کنند دست از خود محوری بر داشته و به خاطر خودشان هم شده گفتار و رفتار خویش را دچار تغییر و تحول اساسی می نمایند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.