خلاف؛ لطفا!
چند و شاید چندین سال پیش بود که بالاخره و پس از سال ها دوندگی موفق شدم 60 میلیون تومان پول بی زبان را از انبوه سازان مسکن نگین غرب بگیرم!
وقتی "چرا اینقدر کم؟" گفتم، جواب دندانشکن "نگیری همین هم گیرت نمی آید" را گرفتم و هنگامی که "اگر خانه درست کرده و تحویل داده بودید الان چقدر قیمت داشت؟" را بر زبان آوردم صادقانه، و شاید هم نیمه صادقانه، اظهار داشتند که یک میلیارد از کفم رفته است!
با 60 میلیون واقعا می توانستم چکار کنم؟ نه اهل سرمایه گذاری بودم و نه رفیق مطمئن سراغ داشتم که در عوض در اختیار گرفتن پول، سود خوبی را ماهانه نصیبم سازد!
بانک ها هم که سودی می دادند که با تورم همخوانی نداشت و باعث می شد ارزش پول ذخیره شده توسط من روز به روز کم و کمتر شود!
روی این حساب فکر کردم که فعلا بهتر است کل 60 میلیون را تبدیل به طلا یا ارز بکنم تا به مجرد احساس نیاز، طلا و ارز در اختیار را تبدیل به پول رایج مملکتی نمایم!
خوبی طلا این بود که جدا از ارزش اعتباری، ارزش واقعی هم داشت!
علیرغم این موضوع؛ چون هر بچه سکه ای از 100 دلار خیلی بیشتر قیمت داشت و به دلیل شرایط ویژه معیشتی مجبور بودم دارایی خود را، در مواقع مقتضی، خرد خرد تبدیل کنم مصمم شدم با 60 میلیون، دلار بخرم!
اوضاع تا همین چند وقت پیش خوب پیش رفته بود و هر بار که مجبور می شدم دلارها را تبدیل به ریال کنم کسی مانع من نمی شد!
با این حال؛ وقتی دیروز برای تبدیل دلار رفتم صرافی گفت که بانک مرکزی دستور داده تا صرافی های مجاز تا اطلاع ثانوی از خرید و فروش دلار پرهیز نمایند!( خانم پشت باجه برای رساندن تقلب به من بد جور روی "صرافی های مجاز" تاکید کرد!)
این داستان مرا به یاد ماجرایی انداخت که چند سال پیش و در یکی از بانک ها شاهد آن بودم:
متصدی باجه از پرداخت وجه چک به خانمی که حامل بود طفره رفته و گفت که چون امضا ندارد نمی تواند وجه را پرداخت نماید!
خانم که به شدت "پول لازم" بود به التماس افتاد و خواهش و تمنا کرد که متصدی هر جور هست کار او را راه بیندازد!
متصدی چند بار گفت که اگر چک دارای امضا بود او پول را پرداخت می کرد و هنگامی که متوجه شد مشتری مطلب را نمی گیرد پس از ادای "خوب گوش کن!" موضوع را تکرار کرد!
تقریبا همه مطلب را گرفته بودند و تنها خانمی که معلوم بود اصلا اهل خلاف نیست جز گریه و زاری و آه و ناله و خواهش و تمنا کاری نمی کرد!
یکی از مشتری ها که دلش به حال خانم سوخته بود چک را گرفته و زیرش امضا کرد و به متصدی باجه "حله؟" را گفت. متصدی فوری وجه را پرداخت کرده و خانم را خوشحال و خندان راهی بیرون از بانک نمود!
با این حساب؛ حالا من هم مجبورم به توصیه بانک مرکزی عمل کرده و دلار را به یک صرافی غیر مجاز بفروشم. شما جا یا کسی را می شناسید؟
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.