از "مهریه" تا "ایزو"!؟
قرارداد کاری ندارم، حقوقم مشخص نیست و زمان پرداخت حقوق را هم نمی دانم! اگر در اوایل سال های کاری بودم می توانستم همه این ها را دال بر بی تجربگی دانسته و به خود نوید "درست می شود" را بدهم؛ اما در سال های نزدیک بازنشستگی انجام چنین اشتباهاتی را باید "مرگبار" و "فاجعه آمیز" به حساب آورد!
"فاجعه" وقتی بیشتر به چشم می آید که مطلع باشید من حضوری چشمگیر در کلاس های ایزو داشته و معنی و مفهوم "بهبود مستمر" را با پوست و گوشت و استخوان درک کرده ام.
درست است که "ایزو" بیشتر در محیط های کاری اداری و فعالیت های سازمانی خودی نشان می دهد، اما همه می توانند از اصول "ایزو" جهت خوب زندگی کردن و به دست آوردن کار خوب هم نهایت بهره را ببرند!
به عنوان مثال؛ اگر شما در اولین جایی که کار را از آن آغاز کرده اید بی قرارداد کار کنید، باید به خودتان "این آخرینش است!" را قبولانده و بعد از آن در هیچ محل کاری بی قرارداد کار نکنید!
البته؛ انصافا کار به این اسانی ها نیست و گاهی وقت ها کارفرماها، بدون آنکه چیزی را امضا کرده باشند، با یکدیگر توافق می کنند که کارگر و کارمندی که فقط با عقد قرارداد حاضر به قبول همکاری می شود را استخدام نکنند!
از آنجا که کارفرماها بازار کار را بهتر شناخته و بیش از کارگران و کارمندان، در عین رقابت، با یکدیگر رفاقت دارند عکس این قضیه رخ نمی دهد و هرگز همه کارگران و کارمندان به توافق نانوشته "بدون عقد قرارداد استخدام نمی شویم!" نمی رسند!
متاسفانه، عدم عقد قرارداد به مفهوم مشخص نبودن حقوق دریافتی، زمان پرداخت حقوق و شرایط کاری است و وقتی شما از اولین حق خود صرف نظر می کنید به رییس پیام "با بقیه حق و حقوق هم همینطور تا خواهم کرد!" را خواهید رسانید!
شرکت در کلاس های مفید "ایزو"، در چنین مواردی، خیلی راهگشا نیست؛ زیرا همانطور که خیلی ها فقط بابت اینکه بدون زن نمی توانند سر کنند زیر بار مهریه های سنگین، که هم خیلی ها داده اند و هم خیلی ها گرفته اند و هم خیلی ها بابت عدم پرداخت آن ها وارد محبس شده اند، می روند، بسیاری از افراد تنها برای اینکه کاری برای انجام دادن داشته باشند و از استماع "بیگاری می کند" به مراتب بیش از شنیدن "بیکار و علاف است!" کیف کنند بی آنکه حرف و حدیثی در باره "چه باید بکنم؟" و "چقدر و کی حقوق می دهید؟" پیش بکشند، در نهایت احترام، "از کی شروع کنم؟" را بر سر زبان می آورند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.