با دشت خبر درگذشت غم انگیز فوتبالیست تیم ملی بانوان، در یک حادثه رانندگی، خاطره مرگ پدر مجددا جلو چشمم آمد.

من پدر را در تاریخ 4 آذر 1370 طی یک حادثه رانندگی از دست دادم.

هر چند پدر در هنگام رانندگی تنها بود و هرگز به درستی از علت فوت وی مطلع نشدیم، نظر به سابقه قبلی، عمه ام در هنگام عزاداری و در میان ماتم و اشک و گریه و اندوه، بارها و بارها، مادر را مخاطب قرار داده و گفت: "اگر با او بودی نمی مرد، چون به مجرد اینکه چرتش می گرفت بیدارش می کردی!"

شاید عمه ام حق داشت! با این حال وقتی به روزهای بد گذشته فکر می کنم حرف حساب شادروان مادربزرگ هم در خاطرم زنده می شود: "با راننده حرف نزنید و کاری با او نداشته باشید. حواسش پرت می شود و تصادف می کند!"

با این حساب، معلوم نیست که چرا در حالی که مردم دیروز نگران و هراسناک این بودند که در صورت کار داشتن با راننده، موجبات تصادف را فراهم کنند؛ مردم امروز نگران اینند که اگر با راننده کار نداشته باشند او دسته گل به آب داده و سرنشینان را دچار آسیب های شدید و یا، خدای ناکرده، مرگ و نیستی می کند!