فرهنگ اجباری!

یکی از بستگان مومن، که سن و سالی به هم زده بودند، بسیار مشتاق بودند که جوان ها و نوجوان های فامیل را به راه راست هدایت کنند.
در انجام این "مهم"، ایشان شیوه جالب و منحصر به جمعی داشتند!
رویه نام نبرده این بود که در ابتدا سعی می کردند با حرف و بیان و منطق و استدلال به جوان ها و نوجوان ها پیام "این ره که تو می روی به ترکستان است" و "از این راه به کعبه نمی رسی! به خدای کعبه هم نمی رسی!" را مخابره کنند.
اگر "شیوه" جوابگو بود جلسه با شوخی و خنده و خوش و بش به پایان می رسید؛ اما اگر اوضاع بر وفق مراد "پیر" جلو نمی رفت و از میان جمع جوانک بی ادبی پیدا می شد که " من حرف شما را قبول ندارم" بگوید، سیل و خیل دمپایی و عصا و متکا و بالش و دیگر چیزهای دم دست بود که به سوی وی سرازیر شده و ایشان را جهت عدم نیازمندی به دوا و درمان مجاب می کرد که "راستش من از این زاویه به موضوع نگاه نکرده بودم" را بر زبان آورد!
شیوه حمایت از تولید داخلی بصورت قریبی به داستان بالا می ماند زیرا از سویی رسانه های دیداری و شنیداری و مطبوعات خواندنی و نخواندنی! ملت را تشویق به خرید داخلی و حمایت از تولید داخلی می کنند و از سوی دیگر مسئولین و متولیان امور جلو ورود کالاها و اجناس تولید خارج را مسدود کرده اند تا "ضربه شصت" محکمی نشان آن هایی داده باشند که "فرهنگ اجباری" را غیر قابل قبول می دانند!
شاید برای همین است که شمار فراوانی از مردم ایران "چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند" و اجناس و کالاهایی که نتوانسته اند در بازارهای عمومی به دست آورند را در پستوی مغازه ها، به خوبی هر چه تمامتر، پیدا می کنند!
منتشر شده در روزنامه اطلاعات
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.