سال های سال فکر می کردم که به استثنای فوتبال,دوچرخه سواری و بدمینتون به هیچ ورزش دیگری علاقه ندارم.

با این حال روزی فرا رسید که بالاخره متوجه شدم تصاویر ذهنی ورزش هایی که نمی پسندم دقیقا هم بر تصاویر عینی آن ها منطبق نیست.

ماجرا از روزی آغاز شد که راس ساعت چهارده مجبور به تخلیه هتل محل اقامت گشته و مجبور شدیم تا ساعت 7 بعد از ظهر که پرواز می کردیم! وقت تلف نماییم.

به این منظور مدتی را به گشت و گذار در شهر و خرید اختصاص دادیم اما چون زمان به سرعت دلبخواه ما سپری نمی شد در نهایت سر از سالن بولینگ در آوردیم.

برای منی که مدت های مدید مزه پا به توپ شدن را چشیده بودم عجیب بود که دست به توپ شدن هم می تواند بسیار لذت بخش و فرح اندوز باشد.

لذا بسیار خوش اقبال بودیم که راس ساعت مقرر در فرودگاه حاضر شده و بی خود و بی جهت پرواز را از دست ندادیم.

بعد از آن تاریخ است که فکر می کنم به جز 4 ورزش,ورزش دیگری که بتواند مرا به خود جذب نماید وجود داخلی نخواهد داشت.

واقعیت این است که عدم علاقه ما به برخی غذاها,رشته های تحصیلی و فعالیت ها فقط به عدم تست آن ها بر می گردد و بنا براین خیلی از ما که گمان "اینکاره نیستیم" را در سر می پرورانیم هنگامی که پایش برسد خودمان را خیلی هم "اینکاره" نشان خواهیم داد.

نکته حائز اهمیت این است که بسیاری از افراد موفق جوامع مختلف موفقیت خویش را مدیون این موضوع دیده اند که به مجرد پی بردن به تفاوت قابل ملاحظه تصویر ذهنی و تصویر عینی , کار یا فعالیت یا ورزشی را رها ساخته و به دیگری پرداخته اند.

به عنوان مثال پروفسور حسابی رشته های مختلفی را امتحان نمود تا در نهایت به دلبخواه خویش دست یافت.استاد شهریار مورد دیگری است که با رهایی یافتن از حرفه پزشکی سر از شعر و شاعری در آورد و بیل گیتس وقتی فهمید که راه همه موفقیت ها از دانشگاه نمی گذرد "بیل گیتس" شد!

درست است که آدم های بزرگ زیادی بوده اند که توانسته اند مابین تصویر ذهنی و تصویر عینی تفاوت قایل شوند اما پیشرفت بسیاری از کشورها مدیون این بوده که آدم بزرگ ها نهایت تلاش خویش را معطوف اینکه به آدم کوچولوها بفهمانند که تصویر ذهنی و تصویر عینی شما از یک چیز یا کار با هم فرق دارد نموده اند.

قطعا این آدم بزرگ ها می توانند والدین گرامی,اولیای امور آموزش و پرورش و معلمین و مسئولین استعداد یابی باشند.

متاسفانه در کشور ما کمتر کسی در تلاش است تا تفاوت تصویر عینی و تصویر ذهنی را مشخص نماید.نمونه بارز آن پدران و مادرانی هستند که در مواجهه با فرزند بد غذایشان , غذا را با "زورچپان" توی حلق طفل بی گناه فرو برده و یا بی خیال و بی تفاوت "خب دوست نداره نخوره!چکار داری اذیتش می کنی!" می گویند و حال آنکه اگر والد یا والده ای پیدا شود که به فرزند "یک بار تست کن!بد بود لب نزن!" بگوید نتیجه از هر دو کار پیش گفته بهتر از آب در بیاید!