"شانه های من" و "برادران لیلا"!
یکی از نویسنده- خوانندگان روزنامه اطلاعات سکانس "سیلی زدن دختر به گوش پدر" را از تلخ ترین و سیاه ترین سکانس های تاریخ سینمای ایران به حساب آورده اند.
نگارنده، به دلایلی، با این دیدگاه موافق نیست.
بلیط سفر به شمال را خریداری کرده و از بد حادثه صندلی کنار پنجره اتوبوس نصیب من شده بود.
تازه روی صندلی قرار گرفته بودم که مسافر بغل دستی از راه رسید و پس از مختصری چاق سلامتی در روی یکی از شانه های من به خواب رفته و تا رسیدن به مقصد از خواب بیدار نشد!
موقع برگشت از متصدی فروش بلیط خواستم که جای مرا کنار پنجره تعیین نکند.
وقتی دلیل پرسید ماجرای سفر آمدن را گفته و توضیح دادم که مایلم این بار مسافر بغل دستی روی این یکی شانه ام بخوابد تا در هنگام رسیدن به منزل شانه هایم بالا و پایین نباشند!
همه ما خوب می دانیم که خشونت های خانگی در کشور ما زیاد هستند و در این رابطه، پدرها، متاسفانه، نقش کاملا پر رنگی به هم زده اند.
شوربختانه، در این رابطه اطلاع رسانی خوبی توسط رسانه های دیداری و شنیداری و خواندنی صورت نمی گیرد و "صدایش را در نیاوریدی" که در جهت "حفظ حرمت پدر" صورت گرفته موجب شده کار از مرحله سیلی و چک و لگد زدن فراتر رفته و سر از پدیده "فرزند کشی" در بیاورد!
شاید اگر چنین نبود و به حد کافی به گوش پدران می رسید که وظیفه آن ها در تولید صرف خلاصه نمی شود و فرزندان را حقی بر گردن باباها هست که ادای آن واجب است، نگارنده هم می توانست سکانس یاد شده را از تلخ ترین سکانس های تاریخ سینمای ایران محسوب کند.
اما، حال که چنین نیست، قطعا بد نیست گاهی در فیلم های سینمایی و سریال های خانگی تلنگری فیزیکی هم به یکی از اعضا و جوارح پدر نواخته شود تا هم "دنیا آنقدرها هم که فکر می کنید بی حساب و کتاب نیست" آویزه گوش پدرهای بد شود و هم کفه ترازوی فیلم ها و سریال هایی که در آن ها از "والدین بد" و "بچه های بد" به عنوان سوژه اصلی استفاده می کنند کمی متعادل تر از گذشته گردد!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.