از "روزنامه" تا "سیگار"!
روزنامه خوان ها، قطعا، از سیگاری ها آدم های بهتری هستند و این امر فقط به اینکه سیگاری ها سلامت خود و اطرافیان را به خطر می آندازند، اما اطلاعات کسب شده توسط روزنامه خوان ها شرایط زندگی بهتری را برای ایشان و خانواده محترم رقم می زند، بر نمی گردد.
راستش را بخواهید چند روز پیش که خواستم از دکه روزنامه فروشی، اطلاعات بخرم صاحب دکه به من گفت"ببین رویش چند نوشته؟"
این سوال ضمن اینکه بیانگر این است که روزنامه هنوز کالای ارزانی است، بر این نکته دلالت دارد که دکه ای ها "روزنامه خوان ها" را، هنوز، آدم های قابل اعتمادی می دانند؛ چرا که بارها و بارها شاهد بودم که بین یک دکه ای و یک خریدار سیگار بازار چانه زنی درست و حسابی بر سر قیمت و خرید سیگار راه افتاده و هر یک از طرفین دعوا سعی کرده اند بر سر کالایی که نفس ها را به شماره می اندازد راه نفس آن دیگری را قطع نمایند!
با این وجود؛ ممکن است کسی سوال کند که تکلیف خوانندگان، و یا بدتر نویسندگان، سیگاری چیست و برای آن هایی که تا دو سه پک به سیگار نزنند مغزشان آن ها را برای قلمی کردن صفحه و یا دست به کی برد شدن یاری نمی رساند چه حکمی باید صادر کرد.
جواب را، احتمالا، جرج بست، فوتبالیست شهیر فقید ایرلندی که دوران فوتبالی کوتاهی داشت، به خوبی هر چه تمامتر داده است: "فوتبال به من همه چیز داد، اما سیگار از من همه چیز را گرفت!"
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.