راننده اتومبیل، که از درو شدن مسافرین مسیر توسط ماشین جلویی به خشم آمده بود، بالاخره خود را به او رسانیده و در حالی که وی را در حال زدن آخرین مسافر می دید، شیشه را، در کمال عصبانیت، پایین کشید: "اینجا جای نگهداشتنه!؟"

مخاطب، در کمال خونسردی، جواب داد: "اینجا جای نگهداشتن نیست!؟"

راننده ما گفت: " معلومه که نیست!"

ختم کلام، با عبارت دندان شکن صاحب کاری که کارش را بلد بود همراه شد: "پس خودت برای چه اینجا نگه داشته ای!؟"

حکایت بالا بخوبی بیان می کند که در حالی که خیلی از ما ایرانی ها دیگران را به دلیل یک کاز زشت سرزنش می کنیم خودمان از انجام آن فعالیت ابا نداشته و از ته دل " من فرق دارم!" را بر زبان می آوریم.

دو سه روز پیش، خداوند نصیب نکند، در مراسم ختمی شرکت داشتیم.

چند قدم مانده به محل مراسم، در کمال خوشوقتی، متوجه یک جای پارک شده و دنده عقب گرفتم تا محل یافت شده را از دست ندهم.

در نزدیکی انتهای عملیات، راننده ماشین پارک شده با بوق های ممتد مرا آگاه "الان می زنی!" ساخت.

علیرغم اطمینان از داشتن فاصله مکفی، توقف کرده و جلو رفتم تا با تنظیم فرمان و چرخ ها، بدون تصادف با ماشین عقبی، اتومبیل را پارک نمایم.

این بار هم ماجرای پیشین تکرار شد و در حالی که من در فکر "بزنم چه بلایی سرم می آورد!؟" بودم، راننده عصبانی از پارک خارج شده و با ادای " دو دقیقه صبر کن!" مرا متوجه این ساخت که معنی و مفهوم بوق ها را آنطور که بودند درک نکرده بودم!

متاسفانه، راننده به من فرصت دفاع از خود را نداد و همانند بچه هایی که در زمان کودکی ما زنگ درها را زده و در می رفتند، با بر زبان آورد کلام خود، فرار را بر قرار ترجیح داد.

به این ترتیب؛ هم " سوء تفاهم شده!" توی دلم ماند و هم "اگر کمی صبر کردن خوب است، تو چرا صبر نکردی!؟" از دهانم خارج نشد.