سه هویج ناقلا، حسابی، متصدی قسمت سبزی بازار روز را عاصی کرده بودند؛ زیرا به مجرد اینکه روی سایر هویج ها قرار می گرفتند از روی آن ها قل خورده و زیر دست و پای مشتری ها می افتادند.

با وقوع این امر؛ مشتری های شاکی، آن ها را برداشته و به سر جای نخست، یا حوالی آن، پرتاب می کردند.

هویج های پرتاب شده دوباره از روی سایر هویج ها سر خورده و مجددا سر از زیر دست و پای مشتری ها در می آوردند.

البته؛ گاهی هم هویج ها سر جای خود قرار گرفته و در عوض، با تاثیر گذاری روی دیگر هم جنس ها، کار افتادن زیر دست و پای مشتری ها را به ایشان واگذار می نمودند.

از شما چه پنهان! تا زمانی که در بازار بودم این وضعیت ادامه داشت و تنها به مجرد خروج از مکان به فکر "یک جای کار می لنگد" افتادم.

آن موقع بود که متوجه شدم اگر یکی از مشتری ها هویج های اضافی، که در یک جا بند نمی شدند، را مال خود کرده و به فروشنده " لطفا این ها را هم برای من حساب کنید" می گفت، هم سوی چشمان را زیادتر کرده و بدون شستن دیدگان، دنیا را جور دیگر تماشا می فرمود و هم موفق می گشت با صرف هزینه بسیار قلیل، خشم و عصبانیت زایدالوصف گروهی از هوطنان را کنترل نماید؛ کاری که کمتر در باره آن اندیشه می کنیم!