دروغ گویی و فضولی!
دروغ یکی از آفات جامعه ایران است که ما را از پیشرفت های بسیار بازداشته است.
بعضی ها می گویند که مردم از مسئولین، دروغگویی، را یاد می گیرند و وقتی آن ها مشاهده می کنند عصاره فضائل ملت!؟ براحتی آب آشامیدن زبان به بیان خلاف واقعیت می گشایند از ته دل " ما از آن ها چه کم داریم" می گویند.
عامل دروغ، هر چه باشد، آن را فقط بر دهان مسئولین جاری نکرده و هم مردم به مردم دروغ می گویند و هم مردم به مسئولین گزارش های خلاف واقعیت می دهند.
مغازه دار ایرانی براحتی آب خوردن قیمت خرید را به دروغ عنوان می کند و زن و شوهر ایرانی ضمن اینکه براحتی به بچه ها دروغ می گویند، به یکدیگر هم، همیشه، راستش را نمی گویند.
معلم و استاد به شاگرد و دانشجو دروغ می گویند و در موقع مقتضی همین دروغ ها را از آن ها تحویل می گیرند.
با این حساب است که اعتماد در جامعه ما به شدت زائل شده و آدم ها، بیشترشان، فقط وقتی دروغ درست و حسابی در چنته نداشته باشند مجبور می شوند راستش را بگویند.
بدون شک، دروغ از عوامل مهم بدبختی های ما است و فقط اگر شرایطی پیش آید که یک ایرانی به دیگری دروغ نگوید می توان انتظار داشت که بیشتر مشکلات جامعه ما رخت بر بندند.
با وجود اینکه علل دروغگویی متعدد و متفاوت هستند، بیشتر ایرانی ها به ادای اینکه تنها بصورت مصلحتی دروغ می گویند دلخوش داشته و یک دروغ به دروغ های پیش گفته اضافه می کنند.
فضولی و سرک کشیدن در کار و زندگی دیگران از چیزهایی است که باعث شده بعضی هایی که دوستدار راستی و راست گفتاری هستند و در ضمن بنا به فرهنگی که در آن بزرگ شده اند نمی توانند از حق سکوت خود بهره مند شده و یا مودبانه " خصوصی است" بگویند با بر زبان آوردن دروغی که مصلحت خود را در آن لحاظ کرده اند شر و غائله را بخوابانند.
دوستی می گفت که آنقدر دیگران در زندگی من دخالت کرده اند که تصمبم گرفته ام با زندگی خود کاری نداشته باشم!
این گفته به بهترین صورت فضولی و یا، مودبانه تر بگوییم، کنجکاوی ما ایرانی ها را به جهانیان نشان می دهد.
گفته شده که هیچوقت از خانمی سن و از آقایی درآمدش را نپرسید؛ زیرا هیچکدام راستش را به شما نمی گویند.
به این ترتیب آن هایی که درآمد و حقوق آقایان و سن و سال خانم ها را مورد پرسش قرار می دهند را باید از عشاق واقعی استماع دروغ به حساب آورد.
"کجا می روی؟" اسم یک کتاب معروف و شناخته شده جهانی است، اما ایرانی ها این دو کلمه را فقط وقتی می شنوند که در حال رفتن به یک مکان خصوصی هستند و دوست ندارند در باره اش با احدالناسی سخن بگویند.
"چی گرفتی؟" هم از آن سوالات عذاب آور و اعصاب خرد کن است که جواب آن هم می تواند نام داروهای خصوصی و شخصی را در خود جای دهد و هم قادر است اسم وسایل مورد نیاز اندام های خصوصی را پیشکش پرسشگر نماید.
یادش به خیر! دوستی داشتم که تازه ازدواج کرده و با همراهی رفقا و همکاران در جستجوی نام مناسب بچه بود.
یکی از همکاران، " حالا اتفاقی هم افتاده یا همین جوری دنبال اسم می گردی؟" را بر زبان آورده و جواب " مگر هر کاری می کنیم باید تو را هم در جریان بگذاریم" را دشت نمود!
محمد خردادیان در مصاحبه ای گفته که "مگر من می پرسم شما در زیر لحاف چه می کنید؟"
شاید محمد خردادیان به دلیل سال ها زندگی در خارج کشور از این سوالات نپرسد، اما انصافا باید پذیرفت که خیلی از ایرانی ها، به ویژه آن ها که خود را نزدیکتر به انسان احساس می کنند، از این سوال ها می پرسند و حتی اگر هم ماخوذ به حیا بودن مانع از این شود که پرسش های اینگونه مستقیم پرسیده شود، ایرانی جماعت هم خوب می داند که چطور می تواند از زیر زبان دیگری حرف بکشد و هم آگاه این است که چطور می تواند با استفاده از زبان ایما و اشاره، که شعر و ادب پارسی بدان شناخته شده است، سوال خود را غیر مستقیم بیان کرده و شنونده "قباحت دارد!" نگردد!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.