شاخص رفاه!
در سال 1363 در رشته کاردانی بهداشت محیط پذیرفته شدم.
در آن سال ها، انصافا، چندان اهل درس نبودم و بیش از پزشک، ترجیح می دادم فوتبالیست این مملکت گردم.
هنگام حضور در کلاس درس متوجه شدم که همه پذیرفته شدگان همانند من نیستند و برخی از بچه ها لیاقت و شایستگی به مراتب بیشتری نسبت به تحصیل در رشته بهداشت محیط و مقطع کاردانی داشتند.
شماری از این دانشجویان انصراف دادند که یکی دو تایشان در رشته پزشکی قبول شدند. یکی از آن ها هم حسابی به درس و مشق چسبید و یکضرب تا مقطع دکتری پیش رفت.( ایشان امروزه یکی از بهترین اساتید دانشکده بهداشت دانشگاه تهران می باشند)
جالب این است که اساتید هم مثل هم نبودند و به همین دلیل در حالی که اغلب قریب به اتفاق ایشان "بهداشت محیط بهترین رشته دنیاست!" می گفتند، تک و توکی هم پیدا می شدند که هر وقت فرصت می کردند " حتما انصراف دهید و پزشکی بخوانید" را آویزه گوش ما می ساختند.
در میان اساتید گروه دوم، یک نفر از همه جدی تر بود و عزم خود را جزم کرده بود که سایر اساتید را وادار کند فقط برای صندلی های خالی تدریس نمایند.
هنگامی که یکی از بچه ها تاب نیاورده و "چرا اینقدر دوست دارید ما انصراف بدهیم؟" را گفت، استاد نام نبرده پاسخ داد:
در کشور ما هیچ رشته ای به اندازه پزشکی ارج و قرب ندارد. یک پزشک، در ایران، فقط یک دکتر نیست و یک "همه چیز دان" محسوب می شود. برای مثال اگر در یک جمع خانوادگی برق برود و یک پزشک در باره علل احتمالی قطع برق سخن به میان بیاورد و با اعتراض منطقی یک مهندس برق مواجه شود خیال خود را بابت طرفداری جمع از خویش راحت خواهد دید و خیلی زود متوجه خواهد شد که یکی از حضار رو به آقای مهندس کرده و او را با بیان " تو چی میگی!؟ طرف دکتره!" متنبه می نماید!
همانطور که بیان گردید اکثر اساتید ما اینطور نبودند و سعی می کردند با ادای عباراتی در مایه های " برخی گمان دارند که تعداد تخت های بیمارستانی یک کشور شاخص خوبی برای رفاه آن جامعه محسوب می شود؛ اما، زهی خیال باطل! واقعیت این است که تعداد شیرهای آبی که به شیرهای موجود در کشور افزوده می گردد است که افراد آن جامعه را به سوی رفاه و پیشرفت و ترقی و آبادانی سوق می دهد"
آن موقع ها؛ ما در دل به این حرف ها می خندیدیم و با اعتقاد راسخ بر اینکه همه این حرف ها از دل تعصب کور رشته ای یا غرق شدن در دروسی که سال ها تدریس شده است بیرون می آیند از ته دل، بی آنکه صدایمان شنیده شود، " تو که راست می گی!" می گفتیم.
سال ها گذشت و من با مشاهده ناملایمات و بلایای زیست محیطی درک کردم که آنچه بیشتر اساتید می گفتند پر هم بیراه نبوده است و مسئولین و خانواده هایی که در طول تاریخ بعد از انقلاب سعی کرده اند برای دانش آموزان و فرزندان دلبند خود "فقط پزشکی" را جا بیندازند تا کدامین حد و اندازه شریک مسائل و مشکلات مرتبط با محیط زیست جامعه ایران هستند.
چند روز پیش بود که بی بی سی کلیپی از ماجرای "پس از عمل" یک جراح پخش کرد و نشان داد که آقای جراح مجبور است توسط یک پارچ آب، نه بیشتر، دست های خود را بشوید( کار مطلقا به ضد عفونی نکشید!)
در پایان کامنت ها گفتم( یعنی نوشتم) که این نتیجه "فقط پزشکی" است که در بین خانواده های ایرانی کاملا جا افتاده است و اگر ما هم همانند انگلیسی ها، از مدت ها پیش، به درک واقعی "یک اونس پیشگیری بهتر از یک پوند درمان است" رسیده بودیم بهتر به قدر و قیمت آب و متخصصین آن پی می بردیم و زودتر از این ها می توانستیم بفهمیم که در نبود و کمبود آب بهترین پزشکان و جراحان کشور هم باید فقط منتظر و یا ول معطل بمانند!
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.