اطاعت محض!
ما قبل از هر چیز اطاعت محض را یاد می گیریم.
عباراتی در مایه های "بچه خوب باید حرف گوش کن و با ادب باشد"، " شاگرد خوب هر چه معلم می گوید را گوش می کند"، "دانشجوی خوب بی خود و بی جهت با استاد مجادله نمی کند" و "کارمند خوب هر کاری از وی خواسته شود را با جان و دل انجام می دهد" بخوبی بیانگر آنچه این نوشتار را با آن آغاز نمودیم می باشد.
خارجی ها سالهاست از این مرحله گذر کرده و وارد گفتمانی شده اند که "اصلا حرف شما را قبول ندارم" از بن مایه های آن است؛ بن مایه ای که هرگز باعث نمی شود رگ گردن شنونده همانند شلنگ کلفت شده و او را به وادی بیاناتی همانند "غلط کردی قبول نداری!" و " تو که باشی که بتوانی با حرف من مخالفت کنی!" سوق دهد.
جالب است که در حالی که گفته ارزشمند مدیر عامل سال های دور شرکت معتبر زیراکس، "اگر با یک بله قربان گو روبرو هستید بدانید که یکی از شما دو نفر زیادی است"، که در توصیه به مدیران عامل عنوان شده بود، راه را به کشورهای پیشرفته نشان می دهد؛ حسابداران سرزمین ما هنوز به خود افتخار می کنند که حتی حاصلضرب دو در دو را از مدیر عامل استعلام می نمایند!
با این حساب؛ اصلا تعجب آور نیست که هرگاه ما مجبور می شویم، بر خلاف عرف و عادت همیشگی، پاسخ نه به کسی بدهیم؛ این نه را با اخم و تخم تمام حواله طرف مقابل می کنیم؛ گویی از صمیم قلب باور داریم که باید به همه خواسته های ریز و درشت و موجه و غیر موجه دوست و آشنا و بسته و اطرافیان و غریبه ها جامه عمل بپوشانیم.
این در حالی است که، به عنوان مثال، در یک سرزمین اروپایی و امریکایی یک پسر جوان می تواند در مترو و اتوبوس از یک دختر جوان خواستگاری کرده و بی آنکه پای خواهر و مادر خود را در میان ببیند، براحتی آب خوردن و همراه لبخند "ببخشید! من متاهل هستم" و یا "شرمنده! از شما چندان خوشم نیامده است" را دشت نماید.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.