شیخ حسن خرقانی و ما!
یک زمانی؛ خانه ها نه تنها آیفون تصویری نداشتند، بلکه اصولا فاقد زنگ بودند.
آن موقع ها؛ هر خانه ای دارای دو "کوبه" بود که یکی توسط خانم ها مورد استفاده قرار می گرفت و دیگری کاربردی مردانه داشت!
با این حساب بود که صاحبخانه یا مستاجر فقط می توانست جنسیت میهمان را تشخیص داده و بعد از آن، بی توجه به کسی که پشت در است- از طلبکار و بدهکار گرفته تا نجار و رنگ کار و آورنده آش و پلو نذری- "بفرما" بگوید.
این روزها؛ اوضاع و احوال کاملا عوض شده و نه تنها صاحب خانه یا مستاجر می تواند از روی صدا به کیستی پشت دری پی ببرد، بلکه کاملا قادر است با مشاهده تصویری زنگ زننده فقط به دارندگان روی ماه، بدهکاران و آورندگان پیتزا و غذای نذری و مجانی رخصت ورود بدهد.
این اوضاع و احوال در زمینه های دیگر هم ورود پیدا کرده است.
مثلا در زمانی که نوشتن نامه مد روز بود، آدم ها بر مبنای خصوصیات و ویژگی های اخلاقی و رفتاری گیرنده دست به قلم می شدند و کم پیش می آمد که نوشته های فرستنده، دریافت کننده نامه را ناراضی گرداند.
این روزها؛ نامه نگاری های قبلی کمتر مورد استفاده قرار می گیرد و بیشتر افراد جامعه ترجیح می دهند با پست های الکترونیکی( آن هم بصورت انبوه)، که به آن ای میل می گویند، با یکدیگر ارتباط برقرار نموده و از نوشته ها و استیکرهای آماده و قالبی برای منظورهای کاری و غیر کاری استفاده کنند.
این در حالی است که روز به روز از تعداد افرادی که ای میل را مورد استفاده قرار می دهند نیز کاسته شده و بر شمار آن هایی که ترجیح می دهند از طریق پست هایی که در شبکه های اجتماعی مجازی می گذارند با دیگر اعضای گروه ارتباط بگیرند افزوده می گردد.
این نحوه ارتباط گیری باعث می شود که آدم های واقع در یک گروه مجازی نتوانند با پست هایی که می گذارند دل همه اعضا را به دست آورند.
روی این حساب است که مردم مجبورند! بر اساس "آنچه من دوست دارم را قطعا همه می پسندند" اقدام به پست گذاری کرده و نه تنها به تکراری بودن پست کاری نداشته باشند، از اینکه تا چه اندازه توی دل برخی اعضا را خالی کرده و یا آن ها را فوق العاده غصه دار نموده اند هم بی اطلاع بمانند.
به این ترتیب است که ادعای خیلی ها، شبکه های اجتماعی مجازی آدم ها را نزدیک کرده است، به شدت زیر سوال می رود؛ به ویژه اینکه نزدیکی حاصل از موجودیت شبکه های اجتماعی هرگز نتوانسته است( شاید هم نخواسته است) همچون شیخ حسن خرقانی را تحویل دنیا بدهد. مردی که دستور داده بود بر سر در خانه اش چنین بنویسند:
" آنکس که به این سرای در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جانی ارزد، در خانه شیخ ابوالحسن، البته، به نانی ارزد.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.