هنر دستبوسی!؟
مدیر مسئول روزنامه اطلاعات، سید محمود دعایی، هم به سرای باقی شتافت.
نگارنده، متاسفانه، فرصت ملاقات و آشنایی با نامبرده را هر گز نداشته ام. با این حال، از آنجا که هر اثری تا اندازه نسبتا قابل ملاحظه می تواند ویژگی های شخصیتی و اخلاقی موثر خود را توضیح دهد و با توجه به اینکه از دوران کودکی در یک خانواده " اطلاعات خوان" بزرگ شده ام، این امکان را داشته ام که با تورق هر چند وقت یکبار روزنامه متوجه شوم که هم افراد خبره و آگاه و متخصص و متعهدی در روزنامه وزین اطلاعات قلم می زنند و هم مدیر مسئول قابل و توانایی این جمع یکرنگ را بخوبی هر چه تمامتر هدایت کرده و آن ها را در مسیر مطلوب و پسندیده قرار می دهد.
با همه این ها، سید محمود دعایی هم همانند هر انسان جایزالخطا، خیر مطلق نبود و قطعا در وجود ایشان هم نقایص و ایراداتی به چشم می خورد.
با این حساب بود که دعایی در کنار طرفداران و دوستداران پر و پا قرص خود، مخالفین و منتقدانی هم داشت؛ هر چند باید به این موضوع توجه کرد که موجودیت منتقد و مخالف نشان بدی آدم نیست و شما حتی اگر- نعوذ بالله- حضرت علی هم باشید ممکن است ابن ملجمی پیدا شود که به خون شما تشنه باشد.
جدا از این امر وفق گفته "خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران" تصمیم گرفتم دعایی را جز از دریچه چشم زیر دستان وی، که در اطلاعات قلم می زدند و انصافا در رثای مراد و سرور و آقای خود سنگ تمام گذاشتند، مشاهده نموده و با مراجعه به کامنت های موافق و مخالف، که نبود دعایی را فرصتی مغتنم برای ابراز وجود تشخیص داده بودند، بیشتر متوجه این موضوع گردم که ویژگی های حسنه مدیر مسئول درگذشته اطلاعات چه بوده و خصایص منفی ایشان در کدامین موارد خلاصه شده بود.
در این سیر؛ نکته ای که از همان ابتدا برایم روشن شد این بود که صفاتی همانند "ساده زیستی"، "اخلاق حسنه"، "احترام به زیر دستان و مردم معمولی"، "ارزش و احترام ویژه قایل شدن بر مفاخر فرهنگی، هنری و ادبی"، " بی ایراد دانستن نشست و برخاست با کت شلواری ها و کراواتی ها" را موافقین دعایی به وی نسبت داده بودند و انصافا مخالفین هم مخالفتی با موجودیت آن ها نداشتند.
از آنطرف؛ بیشترین ایرادات وارده به "شادروان دعایی" در "عافیت طلبی" و " دست بوسی" ایشان ارتباط پیدا می کرد.
در میان این دو ایراد؛ انصافا، کمال بی انصافی است که دعایی را "عافیت طلب" بدانیم، زیرا هر چند دعایی فرد میانه رویی بود و چندان از حاشیه و جنجال خوشش نمی آمد، در هنگام مظلوم دیدن حق، با شدت و حدتی پای به میدان مبارزه می نهاد که تمامی آن هایی که ادعای حق طلبیشان گوش فلک را کر کرده بود چاره ای جز "جا زدن" و "محترم شمردن فرمایشات متین دعایی" پیدا نمی کردند.
موضوع بالا در زمان ممنوع التصویری و ممنوع الخبری رییس دولت اصلاحات بخوبی هر چه تمامتر خود نمایی کرد و در حالی که اغلب قریب به اتفاق روزنامه ها و سایت های اصلاح طلب خیلی زود تن به ممنوعیت مورد اشاره دادند، این مرحوم دعایی بود که تا مدت های مدید تن به ممنوعیت نداده و به همگان "ما زیر بار حرف زور نمی رویم؛ الا اینکه زور، زور حسابی باشد" را حالی کرد.
در مورد "دست بوسی" هم ایراد وارده این است که شادروان دعایی بسیار اهل دستبوسی بود و در این زمینه چندان متفاوت نمی دید که صغیری را مورد دستبوسی قرار دهد و یا دست کبیری را ببوسد.
در باب درستی و نادرستی "دست بوسی" حرف و سخن بسیار است؛ چندان که، مثلا، مرحوم طالقانی، ظاهرا و بر اساس شنیده ها، دست بوسی را عملی درست به حساب نمی آورد.
درست است که نگارنده هم اعتقاد مرحوم طالقانی را دارد و در زندگی دست کمتر کسی را بوسیده است، اما "او" این انصاف را دارد که قبول کند حتی آن هایی که اهل دستبوسی نیستند بوسه زدن بر دستان پدر و مادر و معلم را نه تنها جایز که امری واجب می شمارند.
حضرت علی(ع) ارزش معلم را بسیار بالا دانسته و فرموده اند: "هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا برای تمام عمر بنده خود ساخته است"
از آنطرف؛ لقمان حکیم با بیان "ادب از که آموختی؟ از بی ادبان" به نیکی هر چه تمامتر ثابت کرده است که هر فردی که در زندگی در برابر ما قرار می گیرد در حکم معلمی است که از او می توان بسیاری چیزها آموخت.
با این حساب؛ شاید شادروان دعایی با جمع بستن فرمایشات گهر بار حضرت امیر و لقمان حکیم هر دستی را دست معلم یافته و به این مناسبت بوسه نشانیدن بر آن را بی ایراد دانسته اند.
حتی اگر این فرض هم درست نباشد و "دست بوسی" از ویژگی های ناپسند مرحوم دعایی به حساب بیاید، آیا نباید به بیت زیبای زیر تاسی جسته و " دنیای بعد از دعایی به مراتب از دنیای قبل از وفات او زیبایی های کمتری دارد" را از صمیم قلب باور کنیم:
تو در او همان عیب دیدی که هست
ز چندان هنر چشم عقلت ببست!؟
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.