این روزها بسیاری از مردم از سرگذشت مالک برج اداری تجاری ماروپل آبادان مطلع شده اند. با این حال سرنوشت او در هاله ای از ابهام قرار دارد. در حالی که دادستانی آبادان خبر داده که او در محل آوار بوده و به این دلیل کشته شده است، شماری از مردم آبادان خبر از فرار او از مکان حادثه داده اند.

با وجود اینکه از آن هایی هستم که از مرگ هیچ انسانی خوشحال نمی شوم؛ در این یک مورد، دوست دار اینم که مالک درگذشته باشد.

اشتباه نکنید! موضوع این نیست که درگذشت مالک باعث می شود مردم بیشتر به "چوب خدا صدا ندارد" معتقد شده و جهت رهایی از تیغ غیب بیشتر و بهتر به اعمال و رفتار گذشته و آینده خود فکر می کنند.

موضوع، از نظر من، به چرایی رفتارهای بد آدم ها مربوط می شود.

خلافکاران تمام عالم را می توان در دو گروه اساسی قرار داد: آن هایی که به دلیل نادانی سر از انجام کار خلاف در می آیند و آن هایی که در اوج دانایی، خلافکار می شوند.

مثلا؛ گروهی از افراد تنها به دلیل اعتقاد راسخ به "کو زلزله؟" خانه ها را ضد زلزله نمی سازند و جان های بسیاری را در معرض هلاکت قرار می دهند.

از سوی دیگر؛ برخی افراد فقط به دلیل اینکه به "چیزیش نمی شود" کاملا ایمان دارند سازه ها را آنطور که باید و شاید محکم نمی گیرند.

در کنار این ها؛ آدم هایی هم هستند که هم می دانند زلزله در جایی همین نزدیکی، بلکه بیخ گوش ما، قرار دارد و هم آگاهند که این سازه پفکی هر آن ممکن است چیزیش بشود.

گروه دوم سودی که از انجام خلاف نصیب خود و خانواده محترم می کنند را در یک کفه ترازو گذاشته و با قرار دادن بلاهای احتمالی که سر مردم می آورند در کفه دیگر، به نتیجه " می صرفد!" می رسند.

درست است که هیچکدام از دو گروه یاد شده قابل تحمل نیستند؛ اما اگر قرار باشد همانند بسیاری از انتخابات ریاست جمهوری گزینش خود را بین بد و بدتر صورت دهیم، قطعا انتخاب ما "دزدی که با چراغ آمده است" نخواهد بود.

با این حساب؛ حضور مالک در پای برج می تواند او را در زمره آن هایی که گمان می کردند "چیزیش نمی شود" قرار داده و وی را از بسیاری اتهامات وارده مبرا خواهد کرد!