جوان تازه فارغ التحصیل وارد یک شرکت معتبر شده و تقاضای استخدام می دهد.

او در همان بدو ورود میخ را محکم کوبیده و جهت کشتن گربه دم حجله اعلام می دارد که جدا از 20 میلیون تومان حقوق و مزایای ماهانه، سرویس ایاب و ذهاب هم می خواهد.

مسئول گزینش ضمن موافقت با خواسته های متقاضی، به اطلاع او می رساند که جدا از موافقت با هر دو این ها شرکت ملکی در اختیار او گذاشته و کرایه ماهانه آن را توسط موجودی حساب بانکی مدیر عامل و شرکا پرداخت خواهد کرد.

چشمان متقاضی از شدت ذوق و تعجب برقی زده و او ناخودآگاه "شوخی می کنی!؟" را بر زبان می آورد.

مسئول گزینش لبخندی زده و جواب " قطعا! اما یادتان باشد شما سر شوخی را باز کردید!" را می دهد.

شکی وجود ندارد که داستان بالا فقط کارفرماها را از خود راضی کرده و موجبات دلخوشی ایشان را فراهم می آورد. البته این تنها داستانی نیست که بر لزوم موجودیت کم و کسری در حقوق کارگر و کارمند مهر تایید می زند. مثلا در این باب داستان زیر هم وجود داخلی دارد:

آقای مدیر که خوب متوجه شده بود متقاضی استخدام کاملا بی تجربه است و علاوه بر آن فاقد دانش و تخصص مورد نیاز شرکت است قبول نمود وی را با حقوق و مزایای بالا استخدام نماید.

یکی از کارکنان، که به اصطلاح با مدیر "ندار" بود، بر این کار او سخت خرده گرفته و "اینجور، صدای همه در می آید" را به استماع ایشان رسانید.

آقای مدیر ضمن تایید عرایض مقام مادون توضیح داد که باد بدی توی دماغ متقاضی بود و بهتر بود که وی سریع و شدید تنبیه شود.

در دنباله، مدیر اینگونه داد سخن داد: " چند وقت دیگر کارمند جدید به بهانه ای اخراج خواهد شد و مجبور می گردد دنبال کار بگردد. او که در اوج نادانی و بی تجربگی محل کار مناسب و حقوق بالا پیدا کرده بر این گمان خواهد بود که می تواند با کمی تجربه به دست آورده، جای بهتر و حقوق بالاتر کسب کند. لذا؛ حالا حالاها دنبال کار خواهد گشت و باد سرگشته در دماغ وی به تدریج فرو خواهد نشست!

خوشبختانه؛ کارگران و کارمندان هم بیکار نمانده و برای بیان "رضایت شغلی هم مهم است" داستان ساخته اند:

مدیر بد اخلاقی که حقوق ناکافی و بی موقع به آبدارچی شرکت می داد بالاخره متنبه شده و پس از اینکه سوال بی جواب "آخر این چه کاری است؟" را از خود پرسید، به نتیجه "باید تغییر کنم" رسید.

متعاقب این امر، وی آبدارچی را به حضور طلبیده و ضمن عذرخواهی جانانه، "دیگر تکرار نخواهد شد" را به سمع وی رسانید.

آبدارچی، ضمن پذیرش عذر تقصیر آقای مدیر، صادقانه گفت که او هم قول می دهد از این به بعد در چای ایشان تف نکند!( البته در اصل داستان چیز دیگری بوده است)

موجودیت داستان های بالا ما را سر گشته اینکه "بالاخره کارگر و کارمند باید حقوق بالا یا پایین بگیرند؟" می کند. در جواب باید گفت که به تاسی از " نه چندان بخور کز دهانت بر آید      نه چندان که از ضعف جانت در آید"، هم حقوق های پایین می توانند نارضایتی شغلی ایجاد کرده و به کمیت و کیفیت خدمت و تولید لطمه جدی بزنند و هم حقوق های بالا قادرند انگیزه کارکنان و کارمندان برای از جان مایه گذاشتن و خودی نشان دادن را زائل سازند و ضمن بالا بردن هزینه های انجام کار، کیفیت و کمیت محصول یا خدمت را پایین بیاورند.

در پاسخ به سوال "چقدر حقوق خوب است؟" فقط باید آمارهای درست و حسابی و واقعی در اختیار داشت و متوجه شد در کدام میزان حقوق و دستمزد کارگر و کارمند، بیشترین سود دراز مدت نصیب کارفرما شده و او می تواند ضمن لذت بردن از مادیات فراوان، دعای خیر زیر دستان را هم بدرقه راه خود ببیند.