از کسی فرق "خر" و "گاو" را می پرسند و او چنین جواب می دهد:

"خر" هنگام عبور از خیابان به راست و چپ خود نگاه کرده و در صورت عدم مشاهده اتومبیل های گذری پای در گذرگاه می گذارد و این در حالی است که "گاو" چنین کاری نکرده و به یکباره عین "خر" وارد خیابان می شود!

طنز بالا حکایت کسانی است که به چیزی اعتقاد قلبی دارند، اما چیز دیگری را بر زبان می آورند. در این باب، داستان زیر بهتر و مودبانه تر ساخته و پرداخته شده است:

پسر بزرگ سیب بزرگ را خودش خورد و سیب کوچک را به برادر کوچک داد. برادر کوچک اعتراض کرد و گفت: " کار درستی نکردی که سیب بزرگ را خودت خوردی و سیب کوچک را به من دادی!"

برادر بزرگ در پاسخ گفت: "خبً! تو اگر جای من بودی چه می کردی؟"

برادر کوچک گفت: "معلوم است. سیب کوچک را خودم می خوردم و سیب بزرگ را به تو می دادم"

برادر بزرگ گفت: "پس اعتراض تو در چیست، چون الان هم همینطور شده است. سیب بزرگ به من رسیده و سیب کوچک ارزانی تو شده است"

متاسفانه در جامعه ایرانی از مکالمات اینگونه کم اتفاق نمی افتد؛ زیرا ما آنچنان عادت کرده ایم زبان توی دهان را کنار گذاشته و با زبان بدن و ایما و اشاره با یکدیگر مکالمه کنیم که بسیاری افراد حرف هم را نفهمیده و "مهران مدیری وار"، "این که گفتی یعنی چه؟" می گویند.

البته، انصافا، زبان نوشتاری کمک حال ما مردم شده و ما کاملا قادر هستیم در نظر سنجی هایی که در آن ها لازم نیست خود را معرفی کنیم، اعتقادات و باورهای خود را آنچنان که هست بنمایانیم.

با این حال؛ گاهی وقت ها که نظر سنجی ها، مثلا، در یک کلاس هشت نفره صورت گرفته و در عوض پرسش های 4 جوابی از سوالات تشریحی استفاده می شود و پرسش های هر داوطلب! با یا بی توجه به خلق و خوی و معلومات و تجارب وی و جدا از سوالات مختص دیگران در اختیار او قرار می گیرد؛ آیا نباید به این موضوع فکر کرد که اگر خط آدم همانند مهر و امضای او در زمره وجوه ممیزه وی محسوب شود فرق می کند که در بالا و پایین ورقه نام و نام خانوادگی و مهر و امضا خودنمایی کند و یا در عوض همه این ها خط خوش یا ناخوش نویسنده و یا طرز نگارش معروف او، حسابی، با خواننده حرف بزند!؟