مرد در نهایت آهستگی می راند و مرتب اینطرف و آنطرف را می پایید تا جای پارک مناسب پیدا کند.

راننده عقبی که از معطلی فراوان کفری شده بود بالاخره طاقت نیاورد و ضمن سبقت گرفتن وحشتناک از او، با صدای بلند، "عجب خری هستی!" را بر زبان آورد.

راننده جلویی سابق! نتوانست بی خیال "عجب خری هستی" شده و بر هدف پیشین تمرکز نماید.

به این ترتیب بود که پا را بر پدال گاز حسابی فشرد و به تعقیب راننده هتاک پرداخت.

این بار، این او بود که از راننده جلویی فعلی! سبقت گرفت. با این حال، جمله او بسیار مودبانه تر بود: "بزن بغل کارت دارم"

اولین راننده ای که از اتومبیل، که ماشین شاسی بلند بود، پیاده شد کسی بود که تحت عنوان "خر" مورد خطاب قرار گرفته بود؛ مردی ریز جثه که به زحمت می شد وزنش را بالای 60 کیلو تخمین زد.

مرد پس از خروج از اتومبیل به سرعت به سراغ پراید رفته و با کوبیدن مشت بر روی کاپوت، خواستار خروج آقای راننده شد.

راننده پراید با آرامش و طمانینه خاصی بیرون آمد و فقط از لحاظ "هیکل" حکم غول چراغ جادو را برای اولی پیدا کرد؛ این مرد آنچنان تنومند بود که کسی فکر نمی کرد توی پراید جا شود.

مرد اول باید کاری می کرد، اما اوضاع پس تر از آن بود که با درگیری فیزیکی به خیر و خوشی خاتمه یابد.

با این حساب بود که مرد پس از مصافحه و روبوسی از توهین کننده تشکر کرد که صداقت به خرج داده و او را متوجه واقعیتی نموده که دیگران از وی تا به حال پنهان داشته بودند!

هنگامی که کار راننده شاسی بلند به اتمام رسیده و او سوار اتومبیل خود شد، یکی از همراهان، وی را با بیان " کاری کردی که تیکه کوچیکه گوشش باشه!" مورد تمسخر قرار داد.

راننده در جواب پوزخندی زده و با بیان "کرونای شدید دارم" به اطلاع ساکنین رساند که کاملا خوب از خجالت راننده پراید در آمده است.

خوب بود که صاحب شاسی بلند اهل مطالعه بود و در موقع مقتضی توانست در جواب اینکه چرا با مشت و لگد طرف را سر جایش ننشانده است از یکی از جملات معروف برناردشاو کمک بگیرد:

"هیچ وقت با خوک کشتی نگیر، چون هم کثیف می شوی و هم این خوک است که از کشتی گرفتن با تو لذت می برد!"