کاش "خارج" رفته بودم!
از شما چه پنهان! هرگز مایل نبوده ام در خارج از کشور زندگی کنم؛ می خواهد هر کشوری باشد.
موضوع، فقط، مهاجرت دائمی نیست؛ زیرا در همان چند باری هم که فرصت مسافرت به خارج از کشور را نصیب خود ساخته ام، نتوانسته ام به اندازه دیگران خوش بگذرانم( در واقع نخواسته ام)
دلیل این موضوع شاید به ژنتیک من ربط داشته باشد و شاید هم معلول دیگر چیزها باشد.
باری، تا جایی که خودم را می شناسم( شاید هم خوب نمی شناسم) فرهنگ منحط شرقی خودمان را از فرهنگ منحط غربی بیشتر دوست دارم( کاش اختیاردار این بودم که خوبی های هر دو فرهنگ را گرفته و با زدایش بدی های آن ها، دست به تولید یک معجون فرهنگی درست و حسابی بزنم.)
شمار مسافرت های من به خارج از کشور انگشت شمار هم نیست و از تعداد بندهای یک انگشت، الا انگشت شست، تجاوز نمی کند.
اگر بدانید که از مسافرت های قلیل من دوبار آن به مقصد ترکیه بوده است متوجه خواهید شد که تعداد کشورهایی که من دیده ام تا چه اندازه "قابل شمارش" می باشد.
علیرغم این موضوع، مهمترین خاطره مسافرتی من به سفری که هرگز نرفتم ربط پیدا می کند.
آن موقع ها در یک شرکت مهندسی مشاور کار می کردم و پروژه مهمی به پستمان خورده بود.
نظر به تجارب گرانبهایی که داشتم و در نظر گرفتن این موضوع که از نادر افرادی بودم که مدرک تحصیلی آن ها بر دانش و معلومات ایشان گواهی می دهد، به سمت مدیر پروژه انتخاب شده و در جلسات همکاری و هم اندیشی حضور جدی و فعال یافتم.
از آنجا که در جلسات، مدام از کیفیت کار حرف زده و کوچکترین اعتنایی به پولی که قرار بود گیرمان بیاید نداشتم، بالاخره در یکی از جلسات طاقت حاضران طاق شده و یکی از مدیران کنسرسیوم، در حضور جمع، تصمیم گرفت گوشی چگونگی اوضاع را در اختیارم بگذارد:
"شاید اگر آقای ..... به اتفاق خانواده از طرف شرکت یک سفر تفریحی چند روزه به دوبی داشته باشد بد نباشد. اینطوری هم حال و هوایی عوض می کند و هم افکار نو وارد مخیله شان می شود"
چون موضوع را جدی نگرفتم، همکاران و مدیران هم دیگر پیگیر موضوع نشدند.
قضیه مسکوت ماند تا اینکه ماجرای یک سفر پیش نیامده دیگر پیش آمد!
این بار پای چین در میان بود که تعریف آن را زیاد شنیده بودم.
قرار بود، از طرف گروه مشارکت، چند نفری به چین بروند و بی آنکه خیلی پاپی کیفیت لوله های تولیدی یک شرکت چینی شوند قرارداد خرید لوله امضا کنند.
از آنجا که من در جمع چند تن از پیمانکاران بند را آب داده و گفتم که کیفیت لوله ها بی نهایت برای ما مهم است، یکی از مدیران حاضر عصبانی شده و نام مرا از فهرست خیل مسافران عازم چین قلم زد.
آن زمان ها زیاد از این اتفاقات می افتاد( دست کم زیادتر از امروز) و بعضی از افرادی که به دلیل از دست دادن یک سفر خارجی رایگان در معرض انواع و اقسام گوشه و کنایه ها و متلک ها قرار می گرفتند مجبور می شدند با بیان " خودم بعدا با خرج شخصی می روم و منت کسی را هم نمی کشم" از خود دفاع نمایند.
این روزها و با نقره داغ شدن آن هایی که با هزینه شخصی عازم مسافرت های برون مرزی می شوند چنین چیزی براحتی امکان پذیر نیست؛ موضوعی که باعث می شود آن هایی که در محل های دولتی کار می کنند یا حوزه فعالیت آن ها طوری است که می توانند از بودجه های دولت بهره مند شده و عازم سفر کاری- تفریحی شوند هر کاری بکنند( به "هر کاری" دقت کنید!)، اما سفر رایگان را به سادگی و مفتی از دست ندهند.
شاید اگر دسترسیم به بلاگدون قطع نمی شد یا مطالب منتشر شده در آفتاب یزد را نگهداری می کردم سر از بلاگفا در نمی آوردم.